پاییز ☘
پاییز ☘
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

دختر مظلوم من، ارغوان

این درست همان زنی ست که با هزاران امید و انگیزه و انتظار راهی بیمارستان شده بود تا در یک روز خوب زمستانی دخترش را به دنیا بیاورد، و داشت باورش میشد شاید دی ماه آنقدرها هم که نهازی میگوید سیاه نباشد.

سر از پا نمیشناخت، صبح زود با همسرش بعد از نماز صبح کلی عکس های یادگاری انداخته بودند. خودشان هم نمی دانستند چه نزدیک بود این آخرین عکس های یادگاری شان باشد.

نمیدانم چطور این عارضه بعد از عمل سزارین رخ داد که درست او را تا دیار باقی برد، ولی چشمان منتظر دخترش او را برگرداند. حالا درست ده روزه شده ای، و من هنوز نه تو را در آغوش گرفته ام، نه شیرت داده ام. و نه هیچ چیز دیگری. حالا مادرت از یک نوزاد هم نیازمند‌تر است برای رفع نیاز های روزانه اش.و مادربزرگ نمیداند کارهای تو را انجام دهد یا من.

درد تمام سلول های بدنم را پوشانده است. با هر نفس درد است که می کشم. این دستگاه هایی که باید برای ادامه حیات مدتی به من وصل باشد بیش از دردهای جسمی روحم را چنگ میزند.

چه مظلومی تو دخترم، هنوز پایت را به این دنیا نگذاشته ای اینطور از تو استقبال کرد.

من پناه آوردم به نوشتن، تو به چه پناه میبری؟

دردنوشته
بیشتر میخواهم نویسنده باشم تا برنامه نویس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید