Pandora's box
Pandora's box
خواندن ۱۱ دقیقه·۳ سال پیش

چگونه بعد از دانشگاه روابط معناداری ایجاد کنیم؟

از زمان فارغ التحصیلی، هر زمان که با دوستانم رفت و آمد می کنم، صحبت های ما در نهایت به این می شود: "چگونه با افراد جدید آشنا می شوید؟" وقتی از کسی می پرسم حالش چطور است، پاسخ او همیشه «خوب است، اما دلم برای حضور دوستانم تنگ شده است».

دوست یابی سخت است. در دانشگاه، شما می توانید با کسی دوست شوید فقط به خاطر دوست بودن. بعد از کالج، روابط ناگهان تبدیل به معامله می شود. برای ملاقات با کسی به دلیل نیاز دارید. آنها به نوبه خود دائماً آنچه را که می توانید روی میز بیاورید ارزیابی می کنند. وقتی با کسی ملاقات می‌کنم، تجربیات ناامیدکننده زیادی داشته‌ام، او می‌پرسد من چه کار می‌کنم، و به محض اینکه پاسخی می‌دهم که به کسب‌وکارشان بی‌ربط است، چشمانش خیره می‌شود.

وقتی یک مکالمه تراکنشی نیست، اغلب با یک تلاش عاشقانه اشتباه گرفته می شود. وقتی مردی که به سختی می شناسم می خواهد ملاقات کند، گاهی فکر می کنم که آیا این یک قرار است. این ذهنیت همچنین باعث می‌شود از تماس با پسرها بترسم، زیرا می‌ترسم فکر کنند که من به آنها ضربه می‌زنم.

فهرست زیر بر اساس بسیاری از مکالمات من طراحی شده است. اگر نکات دیگری دارید، خوشحال می شوم آنها را بشنوم.

1. کارهای جالب انجام دهید

وقتی از یکی از دوستان تیل پرسیدم که چگونه افراد جالب زیادی را می شناسد، او شانه بالا انداخت: "من کارهای جالبی انجام می دهم." کریس لنگریچ که به تازگی شش ماه کارآفرینی خود را در خوسلا به پایان رسانده تا شرکت خود را راه اندازی کند، همین را به من گفت. «به خاطر ایجاد ارتباط سعی نکنید ارتباط برقرار کنید. سطحی نگر هستند کارهای جالبی انجام دهید تا مردم جذب شما شوند.» اگر کار جالبی انجام نمی دهید، قرار است با فردی که به تازگی در موردش ملاقات کرده اید، چه صحبتی داشته باشید؟

بیشتر روابطی که من در خارج از مدارس ایجاد کرده‌ام، از انجام کارهایی است که به آن‌ها اهمیت می‌دهم: از طریق آموزش دوره TensorFlow، از طریق نوشتن، از طریق سفر، و از طریق انجام تحقیقات هوش مصنوعی.

Debnil Sur، دوست من در Interstellar، پرسید: "از کجا می دانید که کاری که انجام می دهید جالب است؟" من متوجه می‌شوم که تقریباً هر زمان که سعی می‌کنم کاری را انجام دهم، زیرا فکر می‌کنم دیگران فکر می‌کنند کار خوبی است، شکست می‌خورم. در حالی که اگر کاری را انجام دهم که واقعاً به آن اهمیت می دهم، اشتیاق من مردم را جذب می کند. چیزهای زیادی وجود دارد که فکر نمی‌کردم خوب باشند تا زمانی که با کسی آشنا شدم که به آن علاقه داشت.

2. ارزش ارائه کنید

جری لو، یک کاندیدای MBA در وارتون و از همکاران در Lux Capital، به من گفت که استراتژی او برای ایجاد روابط معنادار، ارائه ارزش‌ها است: «وقتی با شخصی جدید ملاقات می‌کنم، سعی می‌کنم بفهمم چه کاری می‌توانم برای آن شخص انجام دهم.» این علم موشکی نیست که اگر آن شخص بتواند ارزش خالص مثبتی را اضافه کند، تمایل بیشتری به اضافه کردن کسی به زندگی خود داریم. با این حال، من مقصر هستم که به سراغ افرادی رفتم که می توانند کاری برای من انجام دهند، در حالی که باید از خودم بپرسم که برای آن شخص چه کاری می توانم انجام دهم.

برای اینکه بتوانیم ارزش هایی را به افراد دیگر ارائه کنیم، ابتدا باید ارزش هایی برای ارائه داشته باشیم. برای جری، او رویدادهایی را سازماندهی می کند تا با افراد همفکر ارتباط برقرار کند. وقتی به چیزی برخورد می کند که می داند من به آن علاقه دارم، آن را برای من ارسال می کند.

استراتژی شخصی برای ارائه ارزش‌های همکار تیل نور صدیقی، طناب زدن به دوستانش است در حالی که اقلام موجود در فهرست سطل خودش را خط می‌کشد: «اگر واقعاً در مورد بالا رفتن از کوه یا اجرای هنر خیابانی هیجان‌زده باشم، دوستی را به همراه خواهم آورد. یا دو تا که ممکن است از آن نیز لذت ببرند.»

این آسان نیست که نیازهای دیگران را بر نیازهای خودم ترجیح دهم. من باید مدام به خودم یادآوری کنم: قبل از اینکه از او خواهش کنم به کسی لطفی بکن. من همچنین شروع به کپی کردن از دوستم Lucio Dery کردم تا پیام‌هایم را با «لطفاً به من اطلاع دهید اگر چیزی می‌توانم به شما کمک کنم» پایان دهم، و اگر کسی این پیشنهاد را قبول کرد، آن را بررسی کنم.

3. از شبکه های اجتماعی استفاده کنید

من می دانم که این چیز ذن در حال وقوع است که مردم را تشویق می کند تا از رسانه های اجتماعی دور شوند. گاهی اوقات برای تمرکز روی خودم نیاز به قطع ارتباط با کانال های آنلاین را احساس می کنم. اما به طور کلی، رسانه های اجتماعی بسیار بیشتر از آنچه که از دست داده اند به من داده اند.

رسانه های اجتماعی یک ابزار هستند: خوب یا بد بودن آن بستگی به نحوه استفاده ما از آن دارد. برای من، این راهی برای گسترش ایده‌هایم، توضیح کارم و مهم‌تر از همه، فروش خودم است. افرادی وجود دارند که آنقدر خوب هستند که دنیا بدون توجه به آنها به دنبال آنهاست. اما من از آن نابغه ها نیستم. اکثر مردم نیستند. اگر وارد شبکه های اجتماعی نشوم، نامرئی می شوم.

یکی از کانال هایی که من به شدت توصیه می کنم توییتر است. من با افراد جالب زیادی آشنا شده ام که با من دوست شده اند (برای دیوید دائو، مایلز براندیج، جاشوا برودر فریاد بزنید). وقتی کارم را در توییتر به اشتراک می‌گذارم و بازتوییت می‌شود، تقریباً شبیه تقلب به نظر می‌رسد - من افرادی را می‌شناسم که کار بسیار بهتری انجام می‌دهند اما به رسمیت شناخته نمی‌شوند.

پست های وبلاگ متفکرانه نیز راهی عالی برای نشان دادن تفکر انتقادی شما و دستیابی به مخاطبان بیشتر است. من از هر پستی که نشان می دهد نویسنده عمیقاً روی موضوع فکر کرده است و می تواند دیدگاه جدیدی به من بدهد یا چیز جدیدی به من بیاموزد لذت می برم. من به خصوص پست های وبلاگ فنی را دوست دارم که مفاهیم فنی دشوار را به علم رایج تبدیل می کند - این پست ها نشان می دهد که نویسنده نه تنها مفهوم را درک می کند بلکه مهارت های ارتباطی بالایی نیز دارد.

خبرنامه ها در حال بازگشت هستند. جان لوتیگ، یکی از همکاران Founders Fund، اخیراً یک خبرنامه هفتگی راه اندازی کرده است تا یک چیز را که یاد گرفته است و یک سؤال را که در مورد آن فکر می کند به اشتراک بگذارد. "وقتی مردم هر هفته از شما می شنوند، شما در ذهن خود هستید و بیشتر اوقات شما را در جریان مسائل قرار می دهند. مردم معاملات بیشتری برای من ارسال می‌کنند و از من می‌خواهند که با هم معاشرت کنم.» او به من گفت.

یکی از مشکلات رسانه‌های اجتماعی این است که برای ایجاد مخاطب زمان می‌برد. سخت ترین قسمت این است که از 0 به 1000 فالوور اول برسیم. خوشبختانه، مقالات زیادی به صورت آنلاین در مورد چگونگی افزایش مخاطبان خود وجود دارد.

4. سعی نکنید افراد را به طور سطحی تحت تاثیر قرار دهید

یک اشتباهی که در ابتدا مرتکب شدم (و هنوز هم گاهی اوقات) این است که خیلی تلاش می کنم تا با افرادی که به آنها نگاه می کنم دوست شوم. که هرگز خوب از آب در نیامده است.

با صدای بلند نوشتن بد به نظر می‌رسد و می‌دانم که برخی سریعاً آن را به خاطر ناامنی من سرزنش می‌کنند، اما من یاد گرفته‌ام که در مورد اینکه با چه کسی باید دوست شوم واقع‌بین باشم. من نمی گویم همه افراد موفق اسنوب هستند، فقط به اندازه کافی برای علاقه مندی آنها انجام نداده ام.

عمر رضوان، یکی دیگر از همکاران Thiel، آن را به خوبی در میان وعده غذایی ما خلاصه کرد: "من ترجیح می دهم با همسالان دوست شوم، افرادی که در همان مرحله زندگی با من هستند و برای همان کار تلاش می کنند. دوستی با افرادی که جلوتر از من هستند سخت است زیرا چیزی برای ارائه ندارم.»

قانون کلی من هنگام ملاقات با شخصی جدید: اگر احساس می کنم باید او را تحت تأثیر قرار دهم، باید خداحافظی کنم و دور شوم.

5. برای هر جلسه یک استراتژی داشته باشید

هم اتاقی من رکس فکر کرد برای من عجیب است که با غریبه ها تماس بگیرم: "نمی دانستم در مورد چه چیزی با آنها صحبت کنم." شنیدن این جمله برای من هم عجیب بود: «چرا می‌خواهم کسی را ملاقات کنم، اگر نمی‌دانم درباره چه چیزی با آن شخص صحبت کنم؟»

من فقط زمانی با مردم ارتباط برقرار می کنم که چیزهایی وجود داشته باشد که می خواهم در مورد آنها صحبت کنم. این می تواند در مورد کار فعلی آنها، کاری که انجام داده اند یا برخی بینش های خاص باشد. اگر کلیک کنیم و دوست شویم، عالی است. اگر این کار را نکنیم، چیز جدیدی یاد می‌گیرم و امیدوارم آنها هم از آن چیزی بگیرند.

دوون زوگل، که در حال حاضر میزبان نمایشی در مورد کریپتو برای a16z است، آن را به زیبایی در توییتی بیان کرد:

استراتژی شما برای داشتن مکالمات عالی چیست؟ چند تا از من:

سوالات خوب را جمع آوری کنید و یک لیست مکتوب داشته باشید

به سکوت های طولانی مدت تقریباً ناخوشایند اجازه دهید. شخص دیگری آنها را با چیز جالبی پر می کند

به کلمات/مدل هایی که مدام استفاده می کنند و غیر معمول هستند گوش دهید

6. فهرستی از سوالات برای شناختن کسی

شناختن یک نفر به همان اندازه که یک هنر است علم است. این موضوع به شدت مورد مطالعه قرار گرفته است و شما می توانید هزاران لیست از سوالاتی را بیابید که ادعا می کنند به شما کمک می کنند با کسی آشنا شوید.

من عاشق پست وبلاگ نور چگونه کسی را بشناسیم. به نقل از نور:

دریافته‌ام که مکالمات خوب از سؤالاتی شروع می‌شوند که دوست (آینده) شما را به این سؤالات سوق می‌دهد:

یادآوری یک خاطره بار عاطفی (مثبت یا منفی)

یادآوری خاطره ای که به ندرت قابل دسترسی است (نوستالژی)

پاسخ جدیدی ایجاد کنید (به چیزی فکر کنید که قبلاً به آن فکر نکرده بودند).

مکالمات بد زمانی رخ می دهد که فردی که با او صحبت می کنید:

ارائه پاسخ های آماده به سوالات، گفت و گو با شما که لحظاتی پیش با شخص دیگری داشته اند

چیزی در مورد خود یاد نمی گیرند

احساس نمی کنم توسط شما درک می شود

او لیستی از سؤالات دارد که از آسان (چه چیزی با قیمت کمتر از 50 دلار خریدید که بیشترین لذت / راحتی / مفید را برای شما به ارمغان آورد؟) به سخت (مهمترین چیزی که در گذشته نظر خود را تغییر داده اید چیست؟ سال؟) به چالش کشیدن (رادیکال ترین باور شما چیست؟).

با این روحیه، من همچنین فهرستی از سوالاتی را تهیه کرده ام که وقتی چیزهای ارگانیک برای صحبت کردن تمام می شود از آنها استفاده می کنم. این سؤالات بستگی زیادی به شرایطی دارد که با آن روبرو می شویم. من به ندرت مجبور می شوم از آنها استفاده کنم، زیرا متوجه شده ام که گوش دادن و بازتاب دادن به طرف مقابل بسیار مؤثرتر است.

در ماه گذشته چه چیزی شما را واقعا خوشحال کرده است؟

چی میخونی؟

چه چیزی اخیراً آموخته اید که شما را شگفت زده کرده است؟

داستان شما چیست؟ [هنوز در تجربه من هر کس داستانی دارد، تقریباً از همه کسانی که برای اولین بار این سوال پرسیده می شود کمی متحیر شده اند. با این حال، اگر نشان دهید که واقعاً برایتان مهم است، ممکن است داستانی را برای شما تعریف کنند که قبلاً به افراد زیادی نگفته‌اند.]

آیا خود [10 18 20 ..] ساله شما از اینکه امروز کجا/چه کسی هستید شگفت زده می شود؟

بهترین تصمیم شغلی که تا به حال گرفته اید چیست؟ بدترین چیست؟

حلقه های دوستان خود را چگونه توصیف می کنید؟

کدام ویژگی را در یک دوست بیشتر از همه ارزش قائل هستید؟

اولین برداشتی که مردم اغلب از شما دارند که درست نیست چیست؟

نظر شما در مورد کلیشه [حرفه ای که در آن هستند] چیست؟ برای این سوال، آنها ممکن است بپرسند: کلیشه چیست؟ شما می توانید از پاسخ دادن به این سوال با این جمله اجتناب کنید: "شما باید این را بهتر از من بدانید!"

خطرناک ترین کاری که انجام داده اید چیست؟

با ارزش ترین مهارتی که شما را به جایی که امروز هستید رسانده است؟ [مکمل خفیف]

پدر و مادرت باید به تو افتخار کنند!

بزرگترین مشکلی که با آن روبرو هستید چیست؟

در حال حاضر می خواهید چه چیزی را در زندگی خود تغییر دهید؟ [نسخه سبک تر: می خواهید زمان بیشتری/کمتری را برای چه چیزی صرف کنید؟]

آیا چیزی هست که بتوانم به شما کمک کنم؟

بستن افکار

همانطور که نمی توانید قرار ملاقات را هک کنید، نمی توانید روابط معنی دار را هک کنید. مهم نیست چقدر از نکات استفاده می کنید، در نهایت به این بستگی دارد که آیا در کنار یکدیگر راحت هستید یا خیر. آیا ارزش هایی به زندگی یکدیگر اضافه می کنید؟ آیا محیطی ایجاد می کنید که دیگران خودشان باشند؟ آیا زندگی هیجان انگیزی دارید که دیگران دوست دارند بخشی از آن باشند؟

من به هیچ وجه به یک متخصص در این موضوع نزدیک نیستم. من ممکن است گاهی اوقات به طرز دردناکی بی دست و پا باشم، که منجر به تعاملات اجتماعی با ارزش می شود، که این باور خودساخته را تقویت می کند که باید در پوسته محافظ خود بمانم. اما دو چیز وجود دارد که من را نگه می‌دارد، و امیدوارم که آنها نیز به شما کمک کنند: 1) دیگران نیز مانند ما از آسیب دیدن می‌ترسند. 2) هر دوستی که الان داریم زمانی غریبه بود. پس حرف خود را باز کنید و خودتان را بیرون بگذارید. این همه در پایان ارزش آن را خواهد داشت. [یا نه.]

قدردانی: از ادوارد لو، ریموند نی، جان لوتیگ، نور صدیقی، جری لو، کریس لنگریچ برای خواندن پیش نویس و ارائه بازخورد فوق العاده مفید تشکر می کنم.

دانشگاهروابط اجتماعیروان شناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید