پوریا حیدری
پوریا حیدری
خواندن ۱ دقیقه·۱۲ روز پیش

تنفر...

از آدم‌ها تنفر دارم. نزدیکشان که می‌شوم، بوی تعفن روح لزجشان آزارم می‌دهد. آدم‌هایی را می‌گویم که حس می‌کنند گوز گنده‌ای هستند و دنیا و مردمانش را جز راهی برای اثبات خود نمی‌دانند. آدم‌ها از آن من‌اند و من، گرداننده‌ی صحنه‌ی این تئاتر بی‌پایانم. این حرف‌هایی است که اینجور آدم‌ها در باطن خود دارند. همه‌ی آدم‌ها یک شکل‌اند.

آدم‌ها رو دوست دارم. نزدیکشان که می‌شوم، بوی درد و تحمل درد را از آنها می‌توان حس کرد. آدم‌هایی که شاید در ظاهر زمخت و نچسب باشند و شاید هم نامحبوب، درونی دارند محبوب و متفکر و متواضع.

آدم‌ها دو دسته‌اند. دسته‌ی اول که متعفن‌اند و محبوب و دسته‌ی دومی که نامحبوب‌اند و زمخت و مهربان. در دنیا ۸ میلیارد نفر دارند زندگی می‌کنند؛ ولی ۱۶میلیارد نفر می‌توان دید. چون همه‌ی آدم‌ها هم اولی‌اند و هم دومی.

آدم‌ها را دوست دارم و از آنها متنفرم...

قبلا یه جایی بود به نام سرزمین عجایب که توش از خودم محافظت می‌کردم... حالا تا حدی وضعم خوب هست که بتونم پا به دنیای واقعیت‌ها بزارم و حرف بزنم!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید