هانیه دو دقیقه نرو. میشه؟ جون بچهمون! ببین هانیه بخدا من تحمل ندارم اینجوری با من حرف نمیزنی. دارم میپُکم هانیه. میشه بشینی پیشم؟
نمیدونم چجوری بگم. همونقدر که من نمیفهمم مادر بودن یعنی چی، این که یه موجود چند ماهه تو دلت داره بزرگ میشه یعنی چی، تو هم نمیتونی درک کنی پدر همین کوچولوی تو دلت و شوهر مادرش بودن یعنی چی. ببین... یه لحظه نگام کن خب! هانیه من عصبی نشدم بخدا. من آدم عصبیای نشدم خدا شاهده. خودم اینو میفهمم. فقط واکنشام عوض شده. یعنی دیگه معیار خندیدنم، معیار ناراحت شدن یا قاطی کردنم عوض شده. همه چی رو دارم یه جور دیگه میبینم.
ببین هانیه، اون روز که اومدی با موبایلت پیشم و با خنده عکس اون نمایندههای توی مترو رو نشونم دادی که مردمو بلند کردن و خودشون نشستن، من اصلا نتونستم بخندم. شاید چند ماه پیش که هنوز بابا نشده بودم میخندیدما. ولی قاطی کردم. تمام خاطرات گند اون روز دوباره اومد جلو چشام. همون روز بود که تو فوتبال رباطم پاره شد دیگه؛ یادته که؟ اونقدر درد داشتم که میخواستم زمینو گاز بگیرم. دوستام که هیچی؛ اصن نفهمیدن من دارم از درد میمیرم. خودمو کشیدم بیرون زمین و اونا هم بقیه فوتبالشونو بازی کردن.
لنگونلنگون جمع کردم و اومدم بیرون که بیام خونه. اونقدر درد داشتم که گفتم اینجوری نیام خونه که نگرانت کنم. گفتم برم دکتر ببینم چه مرگم شده. تاکسی گرفتم. یارو فهمید دارم از حال میرم ولی دو کلام نپرسید چته. تا افتادیم تو یه چاله، شروع کرد شرّ و ور گفتن از شهرداری قبلی و جدید و همهشون دزدن و اینچیزا. بهش گفتم منو برسونی تا فلان درمونگاه چقد میشه؟ خودشم دزد بود. دید چاره ندارم خواست مسیر سه تومنی رو ده تومن بگیره. چهارتومن تو شلوار ورزشیم بیشتر نداشتم. گفتم مترو این ساعت خلوته، دم درمونگاهم ایستگاه داره. پلههاشم که برقیان. با کلی درد نشستم رو صندلی مترو. یه ایستگاه مونده بود فقط.
تا اینکه... اون موبایلتو بده... ایناهاش. تا اینا یهو مثل دسته شغالا ریختن تو مترو. اون محافظای الدنگشون شروع کردن یکییکی مردمو بلند کردن. رسید به من، دید پامو دراز کردم نشستم. گفتم درد دارم نمیتونم رو پا واسم. لعنت بهش. حتی یه عذرخواهی خشک و خالی نکردن بی انصافا. از اون روز تا موقعی که عکسو اوردی نشونم دادی، هر کاری میکردم میگفتی چرا عصبی شدی.
حتی یه بار بهم گفتی به تو هم میگن مرد که نمیتونی یه درد ساده پا رو تحمل کنی چند روز؟ ببین نمیخوام توجیه کنم ولی میدونی داشتم به چی فکر میکردم اون لحظه؟ به این که اگه چند ماه دیگه، یهو وسط خیابون یا حتی تو خونه دردت بگیره و من پیشت نباشم، چندتا آدم پیدا میشه که به دادت برسه؟ کی به داد یه زن بیپناه میرسه هانیه؟ رفیقات؟ اون راننده تاکسیه؟ اون نمایندههه؟ اون دکتره؟ کی هانیه؟ کی به دادت میرسه؟ چه بلایی سر تو و بچهمون میاد؟ اگه یه خار بیفته به پات من چه خاکی بریزم سرم؟
هانیه... بخدا از وقتی باهات اومدم زیر یه سقف، با خودم و بابات شرط کردم مرد باشم. مرد میتونه درد پا رو تحمل کنه، ولی اگه یکی غیرتشو قلقلک بده از پا میافته. من جیگرم درد گرفته هانیه. با جلیز ولیز جیگرم چیکار کنم؟ چهار شبه از این درد کوفتی خوابم نمیبره.