هیچکس مرا درک نمیکند. ولی دست خودم نیست. تازه شش ماه است که از مراسم عروسی مان میگذرد اما همسرم تقاضای طلاق داده است. همه فامیل و حتی قاضی دادگاه هم حق را به او میدهند. واقعاً نمیدانم چگونه مشکلم را حل کنم.
همهچیز ازآنجا شروع شد که سه ماه پیش یک گوشی دستدوم آیفون ۶ را از دوست نزدیکم خریدم. از بد روزگار یک بازی جذاب به نام کلش رویال لول ۹ روی آن نصبشده بود. شاید خیلی مسخره به نظر برسد؛ ولی از آن روز از کار و زندگی افتادهام. وقتی همسرم با من صحبت میکند حتی میلی به دیدنش ندارم. در همه میهمانیها گوشی را در دست دارم و مشغول حمله به رقبا هستم. باید مدام به بازی سر بزنم تا صندوقها را بهموقع باز کنم و چند کارت بیشتر به دست بیاورم. هرچند ساعت هم باید در تعدادی حمله پیروز شوم تا سرعت پیشرفتم کند نشود. یک ماهی است که از کار اخراج شدهام و حتی پنجمیلیونی که از هدیههای عروسیمان جمع شده بود را صرف خریدن جم یا همان جواهر بازی کردهام. خودم میدانم کارهایم احمقانه است. اما مسحور شدهام. دستم و نگاهم از اختیارم خارجشده است. دلم برای همسرم میسوزد ولی نمیتوانم بازی را کنار بگذارم. اگر چند دقیقه از گوشی دور شوم آنقدر به هم میریزم که نمیتوانم درست با کسی صحبت کنم. نمیدانم چه کنم. هیچکس مرا درک نمیکند.