اولین تفاسیر و درکم از دوست داشتن خودم از نظر روانی اینا بودن:
من واقعا تغییر کردم
چون دیگه وقتی ناراحتم حس گناه ندارم
به جای سرزنش، به خودم افتخار میکنم که چه چیزهایی رو از سر گذروندم
به جای فرار، میمونم و روبهرو میشم
به جای پس زدن غم و دردم، در آغوشش میگیرم
حسِ پناه و امنیت رو از خودم میگیرم
به جای فرار از تاریکی باهاش خو میگیرم
به جای حسِ تنهایی، به آدمای ارزشمندی فکر میکنم که کنارمن
به جای ناامیدی، به رویاهام فکر میکنم
به جای تخریب خودم، به دستاوردای کوچیک و بزرگم فکر میکنم
به جای زیر سوال بردن تک تک افکار و کارام، به خودم حق میدم
اشتباهاتمو فرصت یادگیری میبینم
غمم رو فرصتِ یادآوری میبینم
از نفرتِ تو وجودم نمیترسم
خشمم رو انکار نمیکنم
از دیدنِ ترسها و ضعفهام هنوزم واهمه دارم اما اون "هنوز" دیگه خجالتزدم نمیکنه، منو از خودم متنفر نمیکنه
فقط یه بخشی از یه انسان کامل میبینمش؛ فقط نمیخوام خوبیامو ببینم چون اونطوری یه دروغم
من خیلی تغییر کردم
به سختیایی که گذروندم فکر میکنم و به خودم افتخار میکنم که به سلامت و با موفقیت گذروندم
فکر کنم همهی اینا یه بخشی از دوست داشتنِ خودمن
فکر کنم بالاخره دارم میفهمم، درست یاد میگیرم
۱۴۰۲/۶/۸ ۱:۴۷
#شب_نوشت
حالا که دانشگاه رفتم و کمی وارد جامعه شدم و تا حد بیشتری با آدمهای مختلف برخورد دارم، معیارهایی که برامون انتخاب شده تا دنبالِ روشون باشیم رو میبینم و میفهمم که چقدر خودمو دوست دارم. حالا چطوری؟
اگه با صورت طبیعی و بدون آرایش برم بیرون خجالت نمیکشم. اصلا مسئله اینه که اونطوری میتونم برم بیرون.
سادهترین آرایش رو دارم. فقط برای رنگ دادن به لبهای بیرنگم و کمی بالا دادن مژههای بلندم.
برای خودم و زمانم ارزش قائلم. همش دنبال فرصت و زمان مرده میگردم که پادکست گوش بدم و یه قدم برای اهداف ماهانهم و چشمانداز دورترم بردارم.
طوری برای دیگران احترام میذارم که ناخودآگاه مرزهام رو متوجه میشن و میفهمن که چطور باید باهام رفتار کنن. اینکه از کلمات رکیک استفاده نمیکنم یا اسم کسی رو مخفف نمیکنم باعث میشه وقتی بخوان اسمم رو مخفف و پری صدام بزنن، ازم بپرسن ناراحت که نمیشی؟! چون منم حواسم هست.
هم به احساسات خودم اهمیت میدم هم دیگران. برای همین وقتی ناراحتم خیلیها حاضرن حرفای دلم رو بشنون و رازدار باشن. همونطور که من روزای سخت تلاش کردم حالشون رو کمی هم شده خوب کنم.
برای همین ضربالمثل داریم که هر چه کنی به خود کنی. من از خودم شروع کردم و رفتار دیگران و حتی آدمهایی که در آینده وارد زندگیم شدن و غریبه بودن، ناخودآگاه محترم و در شان من باهام رفتار کنن. چون منم خیلی تغییر کردم و برای این تغییر خیلی تلاش کردم و درد کشیدم.
البته گاهی طی اتفاقات متوجه میشم رفتاری رو با کسی داشتم که برای خودم خوشایند نبوده و واکنش نشون دادم. اما آگاهی بهم کمک کرده منعطف و پذیرای اشتباهاتم باشم و وقتی متوجهش شدم، برای اصلاحش تلاش کنم و اگه شخص مقابلم ناراحت شد ازش دلجویی کنم.
من تک تک چیزهایی که گفتم رو تجربه کردم و دوست داشتم شما رو هم برای دونستنش سهیم کنم تا شاید کمکتون کرده باشم. چون خودم همیشه این سوال رو داشتم و دارم که دوست داشتن خودم، احترام گذاشتن به خودم چیه و چجوریه؟!
تو نقطهایم که به خودم افتخار میکنم چون با شناختن خودم میتونم خودم رو با هر شرایطی وفق بدم و برای اکثر وضعیتها راه حلی ته ذهنم داشته باشم. قدم بعدیم رو بدونم و متوجه باشم که چه رفتاری با اطرافیانم دارم و چه تاثیری روشون دارم. گفتم اکثر وضعیتها چون هزاران وضعیت جدید در آینده منتظرمن که باز به نقطهی نمیدونم برسم و با حال درمونده، منتظر لطف دوباره و هدایتِ عالمانهی خالقم باشم.
دلم برای شما، ویرگول و نوشتن تو اینجا تنگ شده بود. چطورین دوستای قشنگم؟! امیدوارم زندگی به روال و اگر نیست، در آغوش خالق برای رفع خستگی باشید=)🍀
یه چند تا عکس خوشگل که باهاشون همزاد پنداری دارم، تقدیم نگاه خوشگلتون. ممنونم که تا انتها پستم رو خوندید=)❤️🔥