Parisa Asadi·۳ ماه پیشپس از مدتها روزمرهنویسی:)وقتی میرقصی، نگاهت میکنم. وقتی غرق کتاب شدی، وقتی چشمات درگیر عشقبازی با آسمون شده، وقتی حالت خوبه و با اشتها غذا میخوری یا معدود دفعاتی ک…
Parisa Asadi·۴ ماه پیشغلطگیرداشتم فکر میکردم چرا میزان استفادهام از غلطگیر سر امتحان یا نوشتن روزمرگیهام انقدر بالاست. یه لحظه یه نوری از سرم گذشت که سیاه بود و او…
Parisa Asadi·۶ ماه پیشمُردابقدمهای نامطمئناش را سمت مکانی آشنا میکشید. جایی که خاطرات و آخرین شجاعتی که به خرج داده بود را آنجا به حال خود رها کرده بود. آخرین باری…
Parisa Asadi·۶ ماه پیشدانشاری《 دانشاری یه واژهی ژاپنیِ ; هنر رها کردن هر چیزی که اضافیه. چیزها، افکار، ترسها، انتظارات دیگران. دیگه برای همه نباش، برای خودت…
Parisa Asadiدرنامـهای به تو که نمیخوانی·۶ ماه پیشسکوتِ شبمثل همیشه پشت میز تحریر خوابت برده بود. جایی که بیشترین زمان از روزت رو اونجا سپری میکردی. نگران بودم سردت شه، پس اول پتوی سبکی که دوسش دا…