Parisa Asadi·۶ روز پیشدیگه بسهدوست داشتم وقتی حوصله دارم بنویسم ولی دیگه نمیتونم صبر کنم تا روزی که حال ایدهآلم برسه چون اونقدر نزدیک نیست که کلمات و حالم یادم بمونهتص…
Parisa Asadi·۱۷ روز پیشWhy so serious?مغزم یک لحظه، یه نگاه کلی به چندماه اخیرم انداخت و بعد فهمیدم، یه روز که بخاطر وجود یه سری آدم سمی اطرافم، داشتم از دانشگاه زده میشدم و توی…
Parisa Asadi·۲۵ روز پیشقلب سنگین، ذهن تهیهیچ ایدهای ندارم که چی قراره بنویسم فقط احساس نیاز کردم.یه حس سنگین و کهنه در من هست که معلوم نیست کی متوجه انزجارم به وجودش بشه و بخواد ر…
Parisa Asadiدریه دفترچه برا دل نوشته هام...·۱ ماه پیشیکِ خردادمدتی بود که دوست داشتم متن جدیدی بنویسم. از روزمرگیهایم و نه از غمی که تا همیشه تار و پودی از زندگیست.امروز بالاخره به نقطهی دلخواهی که…
Parisa Asadi·۲ ماه پیشچند تکهصدای بارون وقتی خودش رو با تموم وجودش به شیشهی اتاقم میکوبه رو دوست دارم. وقتی رعد و برق میزنه و صدای مهیبش تو گوشم میپیچه رو دوست دارم. ب…
Parisa Asadi·۲ ماه پیشگریزگاه یا پناهگاهِ تنهایی؟صادق هدایت زمانی نوشت"افسوس که تمام روابط انسانی نیاز به نوعی نقاب دارد و تنهایی آخرین گریزگاه انسانهای صادق است."روزی برای من هم، تنهایی…
Parisa Asadi·۲ ماه پیشمعضل؟ زنجیر؟ نمیدانم.امروز برای خرید با مامانم رفتیم بیرون و چون میدونستم زود برمیگردم، گوشیم رو گذاشتم خونه.طبق حرکت انتحاری و غیرقابل پیشبینی مامانم، مجبور…
Parisa Asadi·۳ ماه پیشفرشتههای بیبال منگاهی از ته قلبم میخوام که ای کاش خدا توانایی گرفتن درد پدر و مادرم رو بهم میداد. اینطوری مطمئن میشدم کمتر در عذاب و سختیان. مطمئن میش…