Parisa Asadi
Parisa Asadi
خواندن ۲ دقیقه·۹ ماه پیش

ستاره‌ی صبح

ساعت ۵ و ۹ دقیقه‌ی صبحه. داره اذان میگه. بعد مدت‌ها تونستم صبح بیدار شم و از انرژی خالص و آرامش‌دهنده‌ی گرگ و میش، لذت ببرم.

یادمه از شدت کم خوابی با افکار تاریکی خوابم برد که میگفتم روحم بیشتر از جسمم خسته‌ست. خدا همینقدر مهربونه که این هدیه رو بهم داد که مثل دو سال گذشته که با رفیقم بیدار می‌شدیم و یک سری روتین صبحگاهی انجام می‌دادیم، بیدار شم و روتین جدیدم رو انجام بدم:)

من راضیم. از جوری که خودم رو به اینجا رسوندم راضی‌ام. از اینکه با وجود هر خستگی و حتی زخم‌هایی که هنوز روی روحمه و من از خدا ابزار مناسب برای درمانشون رو خواستم، خودم رو به اینجا رسوندم، خوشحالم. از این خلوت لذت می‌برم. جوری که میتونم خدا رو در کنارم و در قلبم حس کنم، آرومم میکنه.

درسته هنوز زخم‌ها هستن، اما حالم خوبه. همین مهمه فکر کنم.

خوشحالم که سال جدید داره میاد. میدونم که خوش یمنه. میدونم که با وجود چالش‌های جدید زندگی، قراره سال متفاوت و فوق العاده‌ای برام رقم بخوره.

خیلی دلی اینا رو نوشتم. کلمات ساده‌ایه. آرایه‌ و تشبیه خاصی نداره. متن ادبی آن‌چنانی‌ای نیست. شاید توی دلش یه سری حس منحصر به فرد خوابیده باشه و منتظر باشه توی دل تو بیدار بشه! آره. هدف من فقط این بود که این حال خوب که بعد مدت‌ها نصیبم شد رو باهات شریک باشم. همین!

امیدوارم سال جدید برای هممون سالی سرشار از فراوانی باشه!!


آسمون الان ابریه و رنگ شکوفه‌های بهار، صورتی کمرنگ رو به خودش گرفته. برای دیدن ستاره‌ها بود که پنجره رو باز کردم اما یهو نگاهم به شیشه افتاد و دیدم نگین‌های لباسم با برخورد نور چراغ‌های ساختمون‌های روبه‌رو داره میدرخشه. اونجا بود که فکر کردم شاید نیازی نیست توی آسمون دنبال ستاره‌ای بگردم‌. خود من، روی زمین، یه ستاره‌ام..! فقط باید به تلاشم برای درخشیدن و نشون دادن ستاره و الماس وجودم به جهان تلاش کنم!

خداآسمونزمینستاره
پس از هر سقوط، پروازِ نفسگیری در راه است... P.A
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید