ویرگول
ورودثبت نام
Parisa Asadi
Parisa Asadi
خواندن ۴ دقیقه·۲ ماه پیش

چند تکه

صدای بارون وقتی خودش رو با تموم وجودش به شیشه‌ی اتاقم میکوبه رو دوست دارم. وقتی رعد و برق میزنه و صدای مهیبش تو گوشم میپیچه رو دوست دارم. بوی خاک خیس شده‌ی بعدش رو هم دوست دارم. بارون یعنی آرامش. بارون یعنی...

گریه‌های آسمان را می‌بینی که چگونه برای قلب‌های بی‌گناه و درد کشیده‌مان اشک می‌ریزد؟

بارون رو دوست دارم چون حس میکنم روح یه انسان رو توی خودش داره. وقتی از خشم، رعد میزنه. از غم، اشک می‌ریزه. از درد، خودش رو میکوبه. مثل ماست. بیا باور کنیم که آسمون حال آدم‌هایی که زیر سقفش زندگی میکنن رو میفهمه:)

...

با خدا حرف زدم و دعا کردم که خداوند آنچه را که به من آسیب می‌رساند را در جهت خیر من تغییر خواهد داد.

و تغییر داد. آسیب رو ازم دور کرد‌. اما درد داشت. داشتم توی غم حل میشدم که یادم اومد این دعای خودم بود که داره مستجاب میشه و بعد آروم گرفتم و شکر کردم که انقدر هوام رو داره قربونش برم...

...

و من از میان خاک درد، جوانه‌ی سبز میزنم و می‌رویم
طراوت بهاری‌ام را به زندگی‌ام می‌بخشم و رو به آسمان، بیشتر و بیشتر قد می‌کشم تا مهمان خورشید و معشوق ماه شوم.
ستاره‌ها را برایش بچینم و با ابرها کادو پیچش کنم،
مقابلش بایستم و با تکان خوردن برگ‌هایم از خوشحالیِ باد، بگویم که آمدم برای رسیدن به تو، دردهای روئیدن را تحمل و دوام را به جان و تنم دمیدم‌ تا بدانم، در آغوش تو جایی برای من هست؟!

...

من قد کشیدم با تموم حسرت‌های دلم
قد کشیدم با تموم دردهای پیش‌ روم
قد کشیدم با وجود زخمام
قد کشیدم با وجود همه‌ی کمبودهایی که باهاشون کنار اومدم
آره کنار اومدم تا قد کشیدم
چون هم جسمم بود که قد کشید، هم روحم

...

دلم گرفته بود. نمیدونستم چرا. شاید از دنیا گرفته بود، شاید انتظار زیادی از دنیا داشتم و برای همین هوای دلم ابری بود!
حتی برای حرف زدن ازش هم خسته بودم، فقط می‌تونستم دستامو تو دستای غم بذارم تا ببینم کجا میبرتم!
روحم تو شرایطی به سر میبرد که کنجکاوی جاشو به خستگی بده. و حتی نخوام از جام بلند شم و چشمامو باز کنم.
...

معنی جمله‌ی از لحظه‌ات لذت ببر رو زمانی درک کردم که فهمیدم بعضی چیزها شاید دیگه مثل قبل نشه، یه آدم، یه موقعیت، یه رابطه، حتی دیدن یه فیلم یا خوندن یه کتاب برای اولین‌بار... بعضی چیزها همون لحظه‌ست که قشنگه؛ چون یه عمری داره. وقتش که بشه، تمومه. وقتش که برسه، زمان خداحافظیه...
...

گاهی ادامه دادن واقعا سخته؛ اما مجبورم ادامه بدم. چاره‌ی دیگه‌ای هم مگه هست؟!

...

یه دنیا خستم. یه دنیا غمگین. قرصِ این نیز بگذرد رو ميندازم و چشمام رو بهم فشار میدم تا خوابم ببره و از دنیای آدم‌ها که گاهی واقعا واسم وحشتناک میشه، به دنیای آروم رویاهام پا بذارم. خستم از زندگی کردن بین آدم‌هایی که فقط زخم میزنن‌. من اگه زندم، اگه ادامه میدم، بخاطر وجود اون عده‌ی معدود از آدم‌های امن زندگیمه. اگه میجنگم و تسلیم نمیشم، بخاطر خالقیِ که همیشه پشت و پناهم بوده. کنارم بوده و آرومم کرده. همین دلایل کافی‌ان برای اینکه فردا وقتی بیدار میشم، حتی اگه هیچ توانی برای بلند شدن از جام و باز کردن چشم‌هام نداشته باشم، قلبِ شکسته‌ام رو بسپارم به دست‌های مهربون خالقم و فقط به امید خودش نفس بکشم تا وقتی آروم بگیرم و طعم زندگی دوباره زیر زبونم بیاد. چون میگن خدا، خدای قلب‌های شکسته‌ام هست:)
...

بهم زیاد میگن انرژی مثبت یا مثبت اندیش
نمی‌دونن اگه می‌ذاشتم منفی بمونه زنده نمی‌موندم
نمی‌دونن اینا فقط برای نجات دادن خودم بوده

وگرنه من گاهی تلخ‌ترین و تاریک‌ترینم:)

‌...

امیدوارم، هممون
بتونیم
دست خودمون رو بگیریم
و
بسازیم
تغییر بدیم
تغییر کنیم
نجات بدیم
تلاش کنیم
تلاش کنیم
روحمون رو درمان
زخم‌هامون رو التیام
و رنج‌هامون رو تموم
کنیم
با آگاهی
با شجاعت
با هر چیزی که لازمه
با هر چیزی که باید
و فکر می‌کنیم درسته
راهی که باید بریم
رو بریم!
تا بسازیم
اتفاقات
و
تجربه‌های نو رو
و بشکنیم
همه‌ی اون چرخه‌های تکرار لعنتی
و اتفاقات مکرر رو
و زندگی
جدیدی
رو شروع کنیم
فقط
باید
همه
دست
فقط، خودشون
رو بگیرن
ما با کمک به خودمون به دومینوی جامعه کمک می‌کنیم



باز من برای عکس گذاشتن با ویرگول به مشکل خوردم! *هوف

این تکه‌هایی که خوندید؛ تکه‌هایی از قلبم بود. ببخشید اگر غم داشت و تاثیر مثبتی روی حالتون نداشت... دلنوشته است دیگر.....

شب نوشت های قلبم
پس از هر سقوط، پروازِ نفسگیری در راه است... P.A
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید