نوشته های یک سفالگر طبیعتگرد
نوشته های یک سفالگر طبیعتگرد
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

دگردیسی

وقتی به گذشته خودم فکر می کنم می بینم چقدر در زمینه های مختلف شکست خوردم و چقدر از کنار شکستهام آروم و بی صدا رشد کردم و جوونه زدم. وقتی خودمو می بینم یاد اون گیاهی میفتم‌که از وسط سنگهای سخت راه خودشو پیدا کرده و بیرون اومده!

دو سه سال گذشته به معنای واقعی برای من ، فاز دگردیسی اتفاق افتاد. یه جایی دیگه حالم با کارم و محیط کارم خوب نبود و استعفا دادم و دگردیسی کاری من از کارمندی به کارآفرینی اتفاق افتاد؛ اونم در سختترین شرایط که پر از بحران و چالش های اجتماعی ، سیاسی و در کنار اون کرونا بود. بعدش شرایط مالیم دیگه مثل گذشته نبود ، سفر کمتر می رفتم و طبعم تلخ شده بود و طبعا مگسهای دورشیرینی و آدمهایی که میخواستند منو مصرف کنن کم کم ازم دور شدند . روبروشدن با حقیقت آدمها منو‌در روابطم دچار دگردیسی کرد. از نظر عاطفی دچار دگردیسی شدم و دوستیهای صمیمی و رابطه ای که داشتم تموم شد و به شکل عجیبی آدمها از زندگیم رفتند و من با تعجب فقط بی معرفتی‌ها و رفتنها رو تماشا می کردم.

خیلی سخته ببینی آدمهایی که صدت رو براشون گذاشتی و در روزهای سخت همه جوره کنارشون بودی موقعی که خودت در سختی هستی کم کم ناپدید میشن و این درس عجیب زندگیم بود و رابطه من با خدا و خودم رو ساخت و در نگاهم به زندگی دگردیسی اتفاق افتاد.

امروز که به همین سه سال گذشته خودم نگاه می کنم میفهمم که درسته سختترین امتحانها و درسها برام پیش اومد اما کنارش اروم اروم ، بی سر و صدا و در خلوت و سکوت رشد کردم . یک رشد نرم در شرایط سخت !

دیگه تصمیمهای هیجانی نمی گیرم ،عشق به شکل قدیم برام رنگ باخته و کمتر آدمی جذبم میکنه چون درگیر پر کردن خلاهای خودم هستم. به سلامتی و‌حال خوبم اهمیت میدم ، هرچیزی که بهم استرس بده یا آرامشو‌ زیادی بهم بزنه شیفت دیلیت می کنم . به هیچ کس و هیچ چیز وابستگی ندارم و آزاد و رها و در لحظه هستم.

امشب یه صدایی توی گوشم زمزمه کرد که فصل پروانه شدن رسیدهو این پیله داره کم کم باز میشه ؛ دارم آروم آروم دوباره سرِ ذوق میام ، تجهیزات سفرمو‌بروز کردم؛ میخوام دوربین بخرم و از اول زمستون دوباره بزنم به سفر و جاده ؛ دوستای جدیدی پیدا کردم و در گروهها و جامعه های کوچک جدیدی وارد شدم ؛ با هر سختی خودمو بالا می کشم ، ناامید نمیشم ، عاشق زندگیمم و بیشتر از اون عاشق خدام و واقعا لحظه های عاشقانه ای با خدا دارم .خدا با نگاهش داره تمام دل‌شکستگی‌ها و غمهام رو ازم می گیره و بهم امید و انرژی دوباره میده .

سه سال طول کشید تا ورژن جدیدی از من متولد بشه و من خود امروزمو‌خیلی دوست دارم . دارم کینه ها و حسرتهای گذشته رو از دلم پاک می کنم و شجاعانه به قلمرو‌جدید زندگیم وارد میشم .

خیلی سخت بود ولی بنظرم ارزششو داشت …💪✨

دگردیسیرشدتحولخودشناسیتکامل
من دهه شصتیم؛ لیسانسم مهندسی کامپیوتره ،۵ سال فریلنسر بودم و ۱۰ سال کارمند و ۵ساله که سفالگرم. اینجا میخوام راحت و بی نقاب بنویسم؛ پیج اینستام: parnian.travel
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید