ویرگول
ورودثبت نام
نوشته های یک سفالگر طبیعتگرد
نوشته های یک سفالگر طبیعتگرد
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

سرنوشت یک کارمند

تو اون هشت سال چی کار کردم ؟!

اونجا واحد انفورماتیک نداشت. یه شرکت داغونی بود که کارای نرم افزاری رو انجام میداد . یه مدیری داشت که معتاد بود و یکی از چشماش بخاطر قند کم سو‌بود. پول خوبی میگرفت در واقع میچاپید ? و اون موسسه دولتی نمیتونست از شر این ادم‌ خلاص بشه . چون که اطلاعات به کسی نمیداد و سیستمو ‌انحصاری کرده بود.

من بعد از یک سال رفتم به اون شرکت و کارمندش شدم . عصرا منو از اداره به زور بیرون میکرد یه بار یادمه کیف پولمو جا گذاشته بودم وقتی برگشتم دیدم کل واحد رو بوی دود تریاک گرفته ?

برام خیلی عجیب بود که تو‌اداره دولتی همچین ادمی انقدر راحته …

خلاصه من اونجا کم کم کارهای شرکت رو‌یاد گرفتم و به یه خانمی کمک میکردم که باردار بود . مجبوری اطلاعاتشو داد به من و رفت مرخصی زایمان

همون زمان موسسه واحد انفورماتیک تاسیس کرد و من برگشتم اونجا. تازه معلوم شد که یه شرکتی سالهاست میخواد یه نرم افزار جامع جدید و تحت وب اونجا راه بندازه ولی اون اقای عزیز اطلاعات بهشون نمیداد و کارشکنی میکرد.

بله ، من شدم مسئول انتقال اطلاعات سه چهار ماهی شب و روز کار میکردم و اخرسر اول پاییز تونستیم سیستم جدید رو بیاریم بالا .

بعدش من مسئول اون سیستم شدم و به کارمندای دیگه اموزش میدادم و اشکالات نرم افزار رو رفع میکردم و ادمینش هم بودم و ادمین اجرای حقوق نزدیک صد هزار نفر ?

این اتفاق انقدر شبیه رویا بود که اون زمان به گروه ما پاداش دادن و من کم کم برای خودم اعتبار و جایگاه خوبی تو موسسه بدستم اوردم ….

در حالیکه اصلا نمیدونستم مسیرم چه شکلیه و دست تقدیر منو اورد نشوند اونجا …

تصویر آسمان صبح زود در راه حرکت به محل کار
تصویر آسمان صبح زود در راه حرکت به محل کار


نرم افزارادارهسیستمکارمندموفقیت
من دهه شصتیم؛ لیسانسم مهندسی کامپیوتره ،۵ سال فریلنسر بودم و ۱۰ سال کارمند و ۵ساله که سفالگرم. اینجا میخوام راحت و بی نقاب بنویسم؛ پیج اینستام: parnian.travel
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید