تو اون هشت سال چی کار کردم ؟!
اونجا واحد انفورماتیک نداشت. یه شرکت داغونی بود که کارای نرم افزاری رو انجام میداد . یه مدیری داشت که معتاد بود و یکی از چشماش بخاطر قند کم سوبود. پول خوبی میگرفت در واقع میچاپید ? و اون موسسه دولتی نمیتونست از شر این ادم خلاص بشه . چون که اطلاعات به کسی نمیداد و سیستمو انحصاری کرده بود.
من بعد از یک سال رفتم به اون شرکت و کارمندش شدم . عصرا منو از اداره به زور بیرون میکرد یه بار یادمه کیف پولمو جا گذاشته بودم وقتی برگشتم دیدم کل واحد رو بوی دود تریاک گرفته ?
برام خیلی عجیب بود که تواداره دولتی همچین ادمی انقدر راحته …
خلاصه من اونجا کم کم کارهای شرکت رویاد گرفتم و به یه خانمی کمک میکردم که باردار بود . مجبوری اطلاعاتشو داد به من و رفت مرخصی زایمان
همون زمان موسسه واحد انفورماتیک تاسیس کرد و من برگشتم اونجا. تازه معلوم شد که یه شرکتی سالهاست میخواد یه نرم افزار جامع جدید و تحت وب اونجا راه بندازه ولی اون اقای عزیز اطلاعات بهشون نمیداد و کارشکنی میکرد.
بله ، من شدم مسئول انتقال اطلاعات سه چهار ماهی شب و روز کار میکردم و اخرسر اول پاییز تونستیم سیستم جدید رو بیاریم بالا .
بعدش من مسئول اون سیستم شدم و به کارمندای دیگه اموزش میدادم و اشکالات نرم افزار رو رفع میکردم و ادمینش هم بودم و ادمین اجرای حقوق نزدیک صد هزار نفر ?
این اتفاق انقدر شبیه رویا بود که اون زمان به گروه ما پاداش دادن و من کم کم برای خودم اعتبار و جایگاه خوبی تو موسسه بدستم اوردم ….
در حالیکه اصلا نمیدونستم مسیرم چه شکلیه و دست تقدیر منو اورد نشوند اونجا …