و قسم به در راه ماندگان
و تو چه میداتی که ابن سبیل کیست ؟ ابن سبیلی که خداوند در قرانش هم ردیف یتیمان و مستمندان و مستضعفینش قرار داده ... تا به حال در راه مانده ای ؟ تا به حال پیش آمده که تو باشی و آسمان شب و جاده ای بی انتها و هیچ ؟ آری تا به حال برایت پیش امده که فقط پیش پایت دو لاین جاده باشد و به روشنی تیر چراغ برقی که هر ده متر یکی کاشته اند دل خوش کنی ؟ آیا تا به حال برایت پیش امده که افق نگاهت از روبرو و پشت سرت به تاریکی مطلق ختم شود ؟ حتی بدون هیچ روشنایی دهات و قریه ای ؟
قسم به در راه مانده ... این زائر شب ، این کمال مطلق ذات انسان تنها ... آری آیا شده است که با نوای گرگی سر در گریبان کشی نه از سر ترس که از سر این غفلتی که سراسر عمرت بدان دچار بوده ای و سرمایه عمرت را نه به کشف حقیقت که به جعل آن صرف کرده ای ؟ آیا شده است که ندانی قدم به پیش بگذاری یا به عقب باز گردی ؟ آیا تا به حال انقدر به انتظار اولین سرخی سپیده نشسته ای که تف به تمامی نوزده بیست سال از عمرت که تماشای این معجزه را از دست داده ای بیاندازی ؟ آیا تو بوده ای و خدا و شب ؟
قسم به در راه مانده ، این زائر شب این پیامبر درماندگی ....
یاد آن کولی ها می افتی لکن بارت یخ نیست و مقصدت تهران است .... باشد که روحت همانگونه سرگردان کیمیاگری گردد ... و کولی گری عجب شغل شریفی است .