ویرگول کامپیوتر من رو بلاک کرده کلا! با هیچ گونه وی پی انی هم نمیتونستم رو کامپیوتر بیام ویرگول و کلا فراموشم شده بود.
به پونهی عزیز تر از جانم قول دادم بنویسم.
این مدت سه تا روایت دیوانه وار هم دیدم و شنیدم و هر سه شون دوباره علاقه من رو به نوشتن کمی سیخونک زد.
اینه که به هر زحمتی شده اومدم اینجا اینو بنویسم که حداقل یه بار روانی ای روی دوشم باشه که شاید هلم بده به سمت نوشتن.