jack
jack
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

بعد آن همه هیاهو - ۲

یکی از اولین چیز هایی که صاف به چشمت میاد اینه که ما تا الان برای کمترین چیز ها و حداقل ها میجنگیدیم. اینکه ما چقدر در همین حال حاضر هم کره شمالی هستیم و بی خبریم. همه و همه این ها فقط در قیاس با ارمنستان.

اولین جایی که به طرز غم انگیزی فکت تنها بودن توی صورتت مبخوره وقتیه که پات رو میذاری توی فرودگاه مقصد. همین جا میفهمی که تو تنها اومدی کشور غریب که چه غلطی بکنی؟؟ در کل خودم رو ادم نسبتا سفتی میشناختم. معمولا گلیم خودم رو توی شرایط جدید خوب از اب بیرون می کشم اما بعد از سه چهار بار گیج زدن تو مسیر گرفتن بار و بندیل خودم رو به اولین کسی که ظاهرش ایرانی میزد رسوندم. اون هم دانشجو بود دوستش هم بعدا بهمون ملحق شد. اون ها هم بار اولشون بود. حالا با هم گیج میزدیم. خیلی حس بهتریه. شمارشون رو گرفتم که برای روزهای بعد هماهنگ باشیم.

من یک هاستل رزرو کردم. یه اتاق هشت نفره. ذهنیت خوابگاهی. خیلی هم ارزون درومد. قطع به یقین یه اتاق یه نفره برام مثل جهنم میشد. مثل اون تابستون کاراموزی که من به تنهایی به مدت یک ماه توی اون ساختمون کذایی شب و روز موندم و آخرش در حالی که رسما دیوانه شده بودم از تهران فرار کردم. از هفت نفر دیگه تا الان دو نفرشون رو دیدم. یکیشون یه ایرانیه که نوروساینس میخونه و اون یکی یه ازبکستانی تپل با موهای دم اسبیه که هروقت از پشت نگاهش میکنی طوری نیشش بازه که هر لحظه ممکنه از فرط خنده منفجر بشه. خیلی عجیبه. اما این نوروساینتیست داستان ما... قطع به یقین یکی از جذاب ترین شخصیت های زندگی در طول عمرم خواهد بود. با همین چند دقیقه ای که باهاش صحبت کردم. امیدوارم بتونم باهاش همچنان رابطه ام رو ادامه بدم. مشکل بزرگی که همیشه داشتم عدم توانایی تو follow up کردن. باید حل بشه.

همسفریاب
نوشته و عکس و بحث و غیره
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید