این داستان مستقیما مربوط به این قضیه سفر نمیشه اما نمیشه راجع به این دوران بنویسی و از نتورک چیزی نگی. چند وقتی هست که دنبال خونه بودم. یه مورد توی هشتگرد پیدا کردم. صاحب خونه ها دو تا خواهر بودن که با شرایط خیلی مناسبی میخواستن اجاره بدن خونه شون رو. منم گفتم میرم ببینم خونه رو. بعد از اینکه رسیدم و خونه رو به صورت اجمالی دیدیم. ازم پرسیدن که چایی نمیخوای؟ منم که راه زیادی اومده بودم مخالفتی نکردم. نشستیم و چایی ای آوردن، یکی از خواهرا یه ساشه نسکافه طوری باز کرد. یهو بوی خوبی اومد.
-میتونم بپرسم چیه اون؟
-این؟ این پودر نبات با طعم لیمو عمانی دکتر بیز ئه.
-خیلی بوی خوبی میده ?
-میخواید شمام؟
-والا بدم نمیاد...
دست نگه داشت، مثل اینکه انتظار شنیدن این رو نداشت. یه لحظه به صورتش نگاه کردم، سرخ شده بود.
-طوری شده ؟
-نه... فقط...یه خورده جا خوردم.
خودم رو روی مبل کشیدم جلوتر. داشت میلرزید. دستم رو دراز کردم و انگشتامون بهم خورد. خوب بسه دیگه همین مونده یک جلسه غیر رسمی پرزنتیشن پودر نبات های طعم دار دکتر بیز تبدیل به یه داستان اروتیک بشه. ساشه پودر نبات با طعم لیمو عمانی دکتر بیز رو داد بهم و یک چهارمش رو ریختم توی چاییم. حدود یک چهارم دیگه اش موند که گذاشتم روی میز. یه قاشق پلاستیکی آورد و چایی مون رو هم زدیم. حرف که میزدیم فهمید من خوابگاهی بودم و شروع کرد به گفتن اینکه اره اگه دوست داشتی بدم ببری چنتا چون تو خوابگاه احتمالا خیلی لازم میشه و به صورت غیر رسمی داشت یه سری آمار از سرانه مصرف چای نبات توی خوابگاه ها بهم میداد. منم لبخند زنان گوش میدادم به حرفاش و هنوز نفهمیده بودم که دارم پرزنت میشم. خلاصه اون به تعارف گذشت. بعدش گفتن که دستشویی و حمام رو هم ببینیم و تمام. روی کف حموم یه سری لکه سیاه بود. خواهر بزرگه گفت که اون لکه ها رو میبینی؟ چیزی نیست تازگی محلول نانو گرفتیم که هر چیزی که فکرش رو میکنی رو پاک میکنه. وایتکس هم نیست که مشکلات تنفسی ایجاد کنه و همونجا دم در حمام داشت راجع به فواید محلول نانویی میگفت که هنوز نگفته بود اینم دکتر بیزه. متاسفانه برای اون ها من توی آزمایشگاه نانوزیست فناوری تز ارشدم رو گذرونده بودم و یه خورده چیزایی از نانو و میکرو بلد بودم. به هر روی من باز هم دلم نیومد بپرم وسط حرفش. گوش میدادم بهش. تموم شد. گفتش که اونا هم میخوان برگردن تهران و اگه دوست داشته باشم باهاشون برگردم. منم که چهار پنج تا مترو عوض کرده بودم و چندین خط تاکسی گرفته بودم و دو سه ساعتی تو راه بودم، مخالفتی نکردم. گفتش فقط من این کف رو با محلول نانو پاک کنم پنج دقیقه ای میام. نشستم تو هال و اون یکی خواهر میوه آورد و رفت پیش خواهرش. خواهر بزرگه (به زعم من) رفت توی حموم و از اون جا به کوچیکه دستوراتش رو میداد. ۱۴ سی سی رو بریز توی ۱۱۲ سیسی اب ۳۹.۲ درجه و به مدت ۴ دقیقه و ۱۲ ثانیه با قاشق گالوانیزه هم بزن. کوچیکه محلول رو رسوند به خواهرش. توی حموم به ترکی باهم جر و بحث میکردن. بعد یه خیار و یه پرتقال پوست کندن و بیست دقیقه گشتن توی توییتر و یه بحث باز هم به ترکی که تو اول باید آب گرم رو میریختی روی سطح بعد محلول رو و نه بر عکس از حموم اومدن بیرون. میخواستم بهشون پیشنهاد بدم که احتمالا اگه با جوراب نانو سطح رو پاک کنن نتیجه بگیرن. نگفتم چون ادم کسشری نیستم که بخواد مردم رو در حال تلاشی صادقانه گرچه مذبوحانه مسخره کنه ولی به ذهنم رسید به هر حال. نمیدونم این من رو در چه حدی از کسشر بودن قرار میده. به هر روی. خواهر بزرگه لبخند میزد و گفت این باید یکم بمونه تا اثر کنه. تایید کردم. ازم پرسید اهل کجایی. گفتم زنجان.
- عه چه جالب! اونجا چاقوش خیلی معروفه درسته؟
(این اولین چیزیه که در ۹۹ درصد مواقع از انسان های غیر زنجانی میشنوی وقتی میفهمن که اهل زنجانی)
- بله درسته البته چاقوی دست...
- خوب دیگه سوغاتی هاش چیان؟
- ظرفای مسی اش هم خیلی خوبن.
- چه عجیب تا به حال نشنیده بودم. البته مس هم خیلی راحت سیاه میشه ها نمیدونم در جریان هستی یا نه ...
- اره درسته هر از چندی باید داد سفیدش کنن. (کم کم شروع کردم به شک کردن)
- میدونستی این محلولای نانو برای سطوح مسی فوق العاده است!
- ععع....
- اگه خواستی میتونی یه تعدادی با خودت ببری شهرتون. اصلا میتونی زیرشاخه ما بشی تو زنجان!
- عع مرسی، والا من متاسفانه خیلی زنجان نیستم... ولی حتما به دوستام میگم!!
- اهان باشه پس بیا شماره منو بگیر اگه کسی خواست معرفیش کنی.
- باشه حتما! شماره تون رو بگید سیو کنم
- نمیخواد، شماره تو بگو میس بندازم.
گفتم. انداخت. از اونجا خارج شدیم و تا متروی گلشهر باهاشون اومدم. از اون موقع تا الان دائم برام توی واتسپ از مزایای قهوه های گانودرما برای رفع ۷۳ بلا مینویسه.