ویرگول
ورودثبت نام
jack
jackنوشته و عکس و بحث و غیره
jack
jack
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

نمیتونم

امروز بعد یک سال گریه کردم. مسئله اینجاست که سال پیش هم بعد از ۶-۷ سال گریه ام گرفته بود. امروز حالم خیلی بده و دقیقا به خاطر همینه که میتونم بنویسم. میدونم که اگه نمیگفتم نره برای هر لحظه ای که نبود به خودم فحش و لعنت میفرستادم. من دیگه رسما بدون اون نمیتونم ادامه بدم. بدون این فرشته مجسم. ای کاش وضعیت انقدر کثافت نبود. ای کاش میتونستیم همه راحت بریم و بیایم. بقیه دلشون برای این فرشته کوچولو تنگ میشه فقط ولی من بدون اون میمیرم. خودخواهانه است؟ به هیچ عنوان. هر لحظه که میگذره بیشتر و بیشتر دوستش میدارم. هر لحظه. هر ثانیه فقط داشتم تصور میکردم فردای روزی که رفته رو. توی این استودیوی ساکت. خیلی عجیبه. قبلا ها میتونستم خونه خالی رو تحمل کنم. درواقع اصلا به خالی بودن خونه فکر نمیکردم. قبلا ها میتونستم تنها ناهار و شام بخورم. حتی به نظرم این هایی که تو توییتر میگفتن من امروز تنها ناهار خوردم و در خونه رو باز کردم و چراغ رو روشن کردم و ساکت بود و اینها همش دراماکویین بازی بود. امروز اما تمام وحشتش یک آن سرازیر شد تو. وجودم. از همه شون عذر میخوام. شاید به اندازه کافی من تنها نبودم که این چیزا برام اهمیت پیدا کنن. شایدم این حس ها بعد مدت طولانی تنها نبودن و به یک آن تنها شدن به آدم دست پیدا میکنه. نمیدونم. ولی عذر میخوام از همه شون. من نمیتونم بدون پونه اینجا زنده بمونم حتی. و این خود خواهانه است؟ اتفاقا اگه اونا اصرار کنن که پونه به خاطر دلتنگی شون برگرده خودخواهانه است. هزاران نفر دور تون رو گرفته و هرکدوم زندگی خودتون رو دارید. من چی؟

سال
۱۲
۳
jack
jack
نوشته و عکس و بحث و غیره
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید