من دوباره اومدم و میخواهم داستان دومم را تعریف کنم داستان خانه گرنی است
من و شاملی روی تخت خوابیده بودیم و پنج شب فرصت داشتیم و راه فرارمان ماشین بود و بنزینش را پر کردیم و گرنی مارا زد و دوباره از تخت امدیم بیرون و راز سلندرینا را فهمیدیم و گرنی ما را زد شب سوم بود و گرنی مارا زد و شب چهارم کار های اخر ماشین را کردیم و شب پنجم اخرین شب گرنی شاملی را زد و سرش را قطع کرد و من با ماشین فرار کردم و شاکلی در چالش اخر برمیگردد و رفتم اتاق تاریک و گفت:«افرین حالا چالش فاریو را برو!»
در اخرین چالش شاملی برمیگردد
خداحافظ