دایی سید حبیب
در مورد دایی سید حبیب کم گفتم … تا اینجا گفتم که با بابا جون یه جا کار میکنه خونهی اربابا و آشپزه…
(ظاهرش قد متوسط ، لاغر ، خوش قیافه،با چشم و ابروی مشکی،سبیل مثل داییهای دیگه کم حجم و نه خیلی پهن، موهای مشکیُ پرپشت، که اینم جلوشو پف میده( فوکول)تمیز و مرتب با کتُ شلوار اکثرا مشکی و یه پیرهن سفید زیرش، کفش چرمی مشکی که هر روز واکس میزنه و بعد میره سر کار .)دایی سید حبیب تا نزدیک ۵۰ سالگی مجرد میمونه و بعد از یه دِه توی نطنز یه دختر کم سن میگیره. اسمش کفایتِ، صورتُ قدُ قواره قشنگی نداره.مخش هم پاره سنگ بر میداره، دایی همون اوایل ازدواج دیگه نمیره با باباجون خونه اربابا کار کنهُ میره توی یه مدرسه دربونُ آبدارچی میشه.
کفایت یه سال بعد حامله میشه. اما ظاهرا دایی در حالی که یکی دوبار که سر زده میاد خونه میبینه کفایت خانم با بقال روبرویی تیکُ تاک میزنه( انگار اون زمان از این داستانا زیاد بوده)دایی به روی کفایت نمیاره. ولی به ننجون سپرده حواسش بهش باشه.
دوسال بعد از ازدواج ، کهکفایت هم پا به ماه بوده. دایی سید حبیب توی سن ۵۲ سالگی (تقریبا سال ۱۳۵۶ خورشیدی ، من بچهی اولم یک سالشه) توی مدرسه دچار سکتهی قلبی میشه و در جا میمیره.
یه ماهُ نیم بعد از فوت دایی سید حبیب ، کفایت یه دختر میزائه اما چون برای مادر بودن کفایت لازم رو نداشت و خودش هم نمیخواست بچه رو بزرگ کنه ، قرار شد بچه رو بدن داوود پسر بزرگ دایی سید نعمت که ۱۵ سال بود بچه دار نشده ، اونا هم با علاقه بچهام گرفتن و اسمش رو گذاشتم اکرم. کفایت هم راهیش کردن بره دهشون. و دیگه خبری ازش نداشتن. بعد از دوسال که داوود اکرم دختر دایی سید حبیب زو به سرپرستی گرفتزنش یه پسر زا یید. و برای شکران نعمتِ دو تا بچه هم رفتن مکّه ….
این هم سرنوشت داییسیدحبیب خدا بیامرز.
پروین داننده