سرمایه گذاری چیه؟ با یه مثال ساده شروع کنیم، شما مبلغ قابل توجهی پول دارین و با اون مقداری طلا میخرین چون احتمال قوی میدین که قیمت طلا تا یک سال دیگه به طور مثال ۲۰درصد افزایش خواهد داشت، پس روی این کالا سرمایه گذاری میکنین. یک سال میگذره و شما همون مقدار طلا رو میفروشین و همون طور که حدس زده بودین ۲۰درصد هم سود کردین. این رو هم در نظر گرفته بودین که تورم مثلا نزدیک ۵درصد بوده پس سرمایه گذاری خوبی بوده چون سودی که کردین از مقدار تورم هم بیشتر بوده.
خوب سرمایه گذاری همون طور که همه بلدن، در اقتصاد یا علوم مالی یعنی تخصیص دادن منابع (معمولا پول) به چیزی، به این امید که در آیندهای دور یا نزدیک درآمد یا سودی حاصل بشه. سرمایه گذاری میتونه هزینه کردن برای کسب و کار خودتون باشه یا همون طور که مثال زدم خریدن طلا، مسکن یا سهام، ارز دیجیتال ... باشه. فارغ از اینکه در مورد چه مدل سرمایه گذاری صحبت میکنیم، به نظر من هر سرمایه گذاری پنجتا اساس مهم داره:
خوب این همه مقدمه بافتم تا بگم که اصلا نمیخوام در مورد سرمایه گذاری به اون عنوان که در اقتصاد صحبت میشه چیزی بنویسم. بلکه ازین مفهوم مالی در تصمیم گیری های زندگیمون هم میتونیم استفاده کنیم. میخوام بگم که ماها هممون یه روز یه جایی روی یه چیزی سرمایه گذاری کردیم و بردیم یا باختیم. یعنی چی؟
مثلا قبل از اینکه وارد دانشگاه بشین، روی رشته دانشگاهی تون سرمایه گذاری کردین. با خودتون ناخواسته گفتین، اگه من ۴ سال از وقتم رو صرف این رشته بکنم (هزینه: وقتی که گذاشتین + شهریه دانشگاه)، بعد از فارغ التحصیلی میتونم کار خوبی پیدا کنم که از درآمد و موقعیت شغلیم خوشحال باشم (فایده). معمولا هم به ریسکش فکر نکردین! و معیار سنجشتون هم احتملا این بوده که اگه بجای این رشته اون رشته یا اصلا به جای دانشگاه برم کار کنم در بازار آزاد اوضاع بدتری خواهم داشت، پس این رشته گزینه بهتری است. زمان به سود رسیدن هم اولین روز کاریتون بگیریم.
یا مثلا شما روی یک شخص برای ازدواج سرمایه گذاری کردین. هزینه، فایده، ریسک، معیار سنجش و زمان به سود رسیدن مشخصه و اصلا نیاز به توضیح نداره و یکمم هم کثیف کاری میشه اگه توضیح بدم :))))
خوب شاید با خودتون بگین که ای بابا این همون دودوتا چهارتا کردن و سود و ضرر رو پیدا کردنه. خوب هم آره و هم نه. آره ازین نظر که بررسی سود و ضرر خودش یه روش تصمیم گیری در مدیریته (Cost-benefit analysis) نه، چرا که هزینه، فایده، ریسک و معیارتون در تصمیم های زندگی در بیشتر مواقع سود و ضرر مالی نیست. به طور مثال:
شما میخواین تصمیم بگیرین که ازین کاری که دارین استعفا بدین و بعد از یه دوره آموزشی وارد حوزه کاری دیگه ای بشین:
به نظرم این خیلی مهمه که فایده رو در سود مالی نبینیم وقتی خیلی چیزها میتونن فایده باشن، مثلا رضایت بیشتر، خوشحالی درونی، آگاهی بیشتر، آرامش درونی، و حتی یک تجربه یا خاطره جدید. مثلا ممکنه یه تصمیمی رو بگیرین و هزینه ای که براش پرداخت میکنین از نظر مالی بالا باشه یا وقتی که براش صرف میکنین خیلی زیاد باشه، اما فایده اش چون خوشحالی درونیتون بوده نمیشه کمّی اش کرد و به تومان و دلار درآوردش که با هزینه هاتون قابل مقایسه باشه.
همین طور در مورد زمان به سود رسیدن، اثر یه سری فعالیت ها مثل سرمایه گذاری بلند مدته که فایده اش رو یه روز یا یه ساعت بعد نمیبینین، بلکه شاید سال ها بعد به نتیجه برسین. همیشه برای این مورد یاد خیلی از نویسنده های ادبیات میوفتم که معمولا بعد از فوتشون به شهرت رسیدن.
همچنین معیار سنجشتون، چیزی میشه که درواقع دارین باهاش مسابقه میدین، تو سرمایه گذاری مالی شما با تورم در رقابتین یا با انتخاب های دیگتون و تو تصمیم های زندگی تون همواره دارین با انتخاب های دیگتون یه مسابقه ناپیدایی میدین. به طور مثال، من وقتی انتخاب کردم که تهران زندگی کنم در واقع به صورت ناخواسته انتخاب کردم که شیراز زندگی نکنم! حالا شیراز انتخاب بهتری نبود؟ خلاصه اینکه، وقتی میخواید تصمیمی بگیرین، غیر از هزینه، فایده و ریسک به معیارتون هم خوب فکر کنین چون شاخص خوبیه که در هر لحظه از تصمیمتون مطمئن بشین یا ازش برگردین.
در نهایت اون پنج تا اساس سرمایه گذاری از نظر من میتونه کمک راه تصمیم های خوبی در زندگی باشه. یادتون نره که گاهی شما به عنوان یک پدر یا مادر روی فرزندانتون سرمایه گذاری میکنین، یا به عنوان یک رییس روی زیردستاتون، یا به عنوان یک معلم روی دانشجوهاتون و یا به عنوان یک حاکم روی مردمتون سرمایه گذاری میکنین و شاید بهترین سرمایه گذاری روی آدم ها باشه نه کالاها.