
در اینجا ۳۰ نکته از کتاب 'وادارم نکن فکر کنم' آورده شده است. این کتاب یکی از ارزشمندترین منابع برای درک کاربردپذیری و تجربهی کاربری (UX) است. پیشنهاد میکنم چندین بار این کتاب را مطالعه کنید، چون هر بار نکات جدیدی کشف خواهید کرد.
1. کاربردپذیری یا Usability شاخصی برای سنجش این است که آیا کاربر میتواند چیزی را بدون دردسر زیاد برای هدفی که طراحی شده به کار ببرد یا نه.
2. آزمون کاربردپذیری یا تست کاربردپذیری یا تست کاربری یا Usability Testing جلساتی ست که در آن کاربردپذیری سنجیده میشود و کاربر را هنگام استفاده از محصول مورد نظر مشاهده میکنید تا دریابید چه اشکالاتی وجود دارد، کجاها گیر میافتند و گیج میشوند.
3. عقل سلیم یا فهم متعارف یا Common Sense یعنی فهم و قضاوت راجعبه چیزها، آنگونه که بیشتر انسانها به طور منطقی آن را انجام میدهند.
4. دسترسپذیری یا accessibility به معنی در نظر گرفتن کاربران دارای ناتوانی یا معلولیت هنگام طراحی محصول است.
5. محور قرار دادن کاربر در آغاز کار، بهترین راه اطمینان از ارائه یک تجربه خوب به کاربر و گامی حیاتی در پیشبرد کسب و کار است.
6. بهترین راه اطمینان از کاربردپذیر بودن محصولی که ساختهاید آزمودن است.
7. طراحی تجربه کاربری یا UXD یا UX یک اصطلاح فراگیر برای هر فعالیت یا حرفهای است که به داشتن تجربه بهتر برای کاربر کمک میکند.
8. موضوع اصلی کاربردپذیری مردماند نه فناوری.اینکه آنها چطور چیزها را میفهمند و از آنها استفاده میکنند. در حالی که فناوری اغلب بسیار سریع تغییر میکند، مردم بسیار آهسته تغییر میکنند.
چنانکه جیکوب نیلسن زیرکانه بیان کرده است:
« ظرفیت مغز بشر از یک سال تا سال دیگر تغییری نمیکند بنابراین بینشهایی که از مطالعه رفتار بشری به دست میآیند تاریخ مصرفی بسیار طولانی دارند. آنچه بیست سال پیش برای کاربران دشوار بود امروز نیز همچنان برای آنها دشوار است.»
9. طراحی تعاملی یعنی تصمیمگیری راجعبه اینکه هنگامی که کاربر کلیک میکند،تقه میزند یا میکشد چه اتفاقی باید بیفتد.
10. معماری اطلاعات به این معنیست که همه چیز چطور باید ساختاربندی شود.
11. یک اصل کاربردپذیری: اگر چیزی به صرف زمان زیادی نیاز دارد یا اینطور به نظر میرسد به احتمال زیاد استفاده نخواهد شد.
12. برای اغلب سؤالات کاربرد پذیری یک جواب "درست" وجود ندارد. طراحی روندی پیچیده است و جواب واقعی بیشتر سوالاتی که پرسیده میشود این است: بستگی دارد.
13. تعریف کروگ از کاربردپذیری
تعاریف متفاوت بسیاری از کاربردپذیری خواهید یافت که اغلب آن را به ویژگیهایی مانند اینها تقسیم میکنند:
از نظر کروگ کاربردپذیری بدین معنی است که:
فرد با توانایی متوسط و یا حتی کمتر از متوسط بتواند سر دربیاورد که چطور از چیزی استفاده کند (قابل یادگیری باشد)، برای اینکه کاری را از پیش ببرد (به درد بخور)، بدون اینکه آن چیز بیش از آنچه ارزش دارد، دردسر داشته باشد (به صرفه).
14. قانون اول کاربردپذیری کروگ: وادارم نکن فکر کنم یا از بین بردن علامت سوال
هنگامی که به یک صفحه وب نگاه میکنیم، تا آنجا که از انسان برمیآید باید بدیهی، واضح، بینیاز از توضیح باشد. باید بتوانیم آن را "بگیریم" - اینکه چیست و چطور باید استفاده شود- بدون اینکه برای فکر کردن انرژی صرف کنیم. وقتی کاربر به صفحهای نگاه میکند که او را به فکر کردن وامیدارد، مه ابرهای بلای سرش در خود علامت سوال دارند. وظیفه ما هنگام ساخت محصول این است که علامتهای سوال را از ببین ببریم.
هر علامت سؤال به بار ذهنی ما میافزاید و توجه ما را از کار اصلی که قصد انجامش را داریم منحرف میکند.
مردم دوست ندارند برای فهمیدن اینکه چطور کاری را انجام دهند، زیادی فکر کنند. اینکه ساده و واضح کردن کارها برای سازندگان سایت به اندازه کافی اهمیت نداشته است میتواند اعتماد ما را از سایت و نهادی که آن را ایجاد کرده است سلب کند.
15. نمیتوانید همه چیز را بدیهی طراحی کنید.
هدف باید وضوح هر صفحه یا آنچه نمایش داده میشود باشد تا کاربر متوسط تنها با نگاه کردن به آن بتواند دریابد که چیست و چطور کار میکند به عبارت دیگر، آنها باید بدون اینکه ناچار باشند راجع بهش فکر کنند، قضیه را «بگیرند».
گاهی اوقات، خصوصاً هنگامی که روی محصولی بدیع، نوآورانه یا ذاتاً پیچیده کار میکنید باید به بی نیاز از توضیح بسنده کنید. صفحه ای که بی نیاز از توضیح است برای «گرفتن» به اندکی فکر کردن نیاز دارد - اما فقط اندکی. ظاهر چیزها (مانند اندازه، رنگ و ترکیب بندی)، نامگذاری مناسب و متنهای کوتاه دقیق همه باید دست به دست هم دهند تا احساس دریافت بدون دردسر را برای کاربر ایجاد کنند.
قانونش این است اگر نمیتوانید چیزی را بدیهی طراحی کنید، لااقل آن را بی نیاز از توضیح طراحی کنید.
16. دلیل اصلی اینکه نباید کاربر را به فکر کردن وادار کنید این است که افراد زمانی بسیار کمتر از آنچه تصور میکنیم صرف نگاه کردن به صفحه هایی میکنند که طراحی کرده ایم پس اگر قرار است صفحه های ما کارآمد باشند باید بتوانند بیشتر جادوی خود را در یک نگاه انجام دهند و بهترین راه برای این کار، آفریدن صفحه هایی است که بدیهی یا حداقل بی نیاز به توضیح باشند.
17. سه حقیقت درباره واقعیت استفاده از وب
اگر مردم قادرند این همه با ضرب و زور کارشان را پیش ببرند، آیا واقعاً مهم است که آنها قضیه را «بگیرند»؟ پاسخ این است که این بسیار مهم است؛ چرا که با اینکه روش ضرب و زورگاهی کار را پیش میبرد، معمولاً بهینه نیست و مستعد خطاست. از سوی دیگر، اگر کاربر قضیه را "بگیرد" احتمال بسیار بیشتری دارد که آنچه را که میخواهد پیدا کند. این هم برای شما خوب است و هم برای آنها. احتمال اینکه وی گستره وسیعی از مطالب سایت شما و نه فقط آنچه به آن برمی خورد را بفهمد بسیار بیشتر است. برای هدایتش به بخشهایی از سایت که میخواهید ببیند شانس بیشتری دارید. هنگام استفاده از سایت شما احساس هوشمند بودن و در دست داشتن زمام امور را دارد و این باعث میشود بازگردد میتوانید با سایتی که مردم در آن با ضرب و زور کارشان را انجام میدهند قسر در بروید اما فقط تا زمانی که کسی در همان اطراف سایت دیگری بسازد و به آنها احساس هوشمند بودن بدهد.
18. در مواجهه با این حقیقت که کاربران شما با سرعت باد در حال گذر هستند، کارهای مهمی هست که میتوانید انجام دهید تا اطمینان یابید تا آنجا که ممکن است آنچه نیاز دارند - وآنچه میخواهید - را ببینند و بفهمند:
19. وضوح از یکدست بودن مهمتر است.
20. قانون دوم کاربردپذیری کروگ: مهم نیست چندبار لازم است کلیک کنم، به شرط اینکه هر کلیک بینیاز از فکر و بدون ابهام و دشواری باشد.
سوال: چند بار میتوان انتظار داشت کاربران برای رسیدن به هدف کلیک کنند؟
پاسخ: مهم نیست چندبار لازم است کلیک کنم، به شرط اینکه هر کلیک بینیاز از فکر و بدون ابهام و دشواری باشد. سه کلیک بدن فکر و ابهام برابر است با یک کلیک که به فکر کردن احتیاج دارد.
قرار دادن انتخابها و سوالات دشوار ایرادی است که در فرمهای زیادی اتفاق میافتد. وقتی چارهای جز ارائه کردن یک انتخاب دشوار ندارید، راهنماییهای لازم را فراهم کنید. این راهنماییها در شرایطی کارآمد است که:
توضیحات کنار فرمها، لینکهای "این چیست؟" و حتی راهنماهای یک خطی، نمونه های از این نوع راهنماییها هستند.
جدا از اینکه ارائه راهنمایی به کاربرلازم هست یا نه مهم این است که هنگام استفاده از وب مدام در حال انتخابیم اینکه این انتخابها تا حد ممکن بی نیاز از فکر کردن باشند یکی از مهم ترین کارهایی است که میتوانید برای آسان تر کردن کاربری سایت خود انجام دهید.
21. قانون سوم کاربرد پذیری کروگ: حذف کلمات غیر ضروری. نیمی از کلمات صفحه را حذف کنید. سپس نیمی از آنچه باقی مانده است را حذف کنید.
22. 1) طراحی ناوبری و 2) اهمیت نفرستادن آدمها به کوچه علی چپ
23. چرا بیشتر مباحث درباره کاربردپذیری اتلاف وقت است و چطور از آنها پرهیز کنیم؟
معمولا مباحث پیرامون این موضوع از نوع بحثهای بیپایان است که به آنها بحثهای متعصبانه میگوییم. چرا که اغلب طرفین افرادی با عقاید شخصی سرسختانه هستند که درباره چیزهایی بحث میکنند که نمیتوان آنها را اثبات کرد. این بحثها علاوه بر اتلاف وقت موجب تنش و از بین رفتن احترام بین افراد تیم و غالبا مانعی برای تصمیمگیریهای حیاتی میشود. از عوامل دخیل در این مباحث میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
راهکار بحثهای متعصبانه: آزمودن. باید مهارت، تجربه، خلاقیت و عقل سلیم جمعی تیم خود را به کار گیرید تا نسخه ای (هرچند ابتدایی) از محصول را بسازید سپس با دقت، چند نفر را در حالی که تلاش میکنند بفهمند آن چیست و چگونه باید از آن استفاده کنند، تماشا کنید.
24. کار اصلی که آزمون کاربرد پذیری انجام میدهد این است که نشان دهد چیزهایی که بر سرشان بحث میکردهایم آنقدرها هم مهم نبوده است.
25. گروههای کانونی یا Focus Group، آزمون کاربردپذیری نیستند.
گروه کانونی یا Focus Group: در یک گروه کانونی، گروهی کوچک از افراد معمولا بین ۵ تا ۱۰ نفر دور یک میز مینشینند و راجع به چیزهایی مانند محصولات، تجربیاتی که قبلا با آنها داشته اند، یا واکنششان به ایدههای جدید صحبت میکنند. گروههای کانونی برای اینکه به سرعت نمونه ای از احساسات و عقاید کاربران را درباره مسائل مختلف به دست آورید، مناسب هستند.
آزمون کاربردپذیری: به معنی تماشا کردن فردی است که دارد از چیزی برای انجام کاری معین استفاده میکند. از یک وب سایت گرفته تا نمونه اولیه یا پیش طرح برای یک طراحی جدید تا بتوانید آنچه آنها را سردرگم میکند یا به ستوه میآورد را شناسایی و رفع کنید.
ایده اصلی ساده است: اگر میخواهید بدانید استفاده از چیزی به اندازه کافی آسان هست یا نه، چند نفر را هنگام استفاده از آن زیر نظر بگیرید و ببینید کجاها به مشکل برمیخورند.
تفاوت اصلی این است که در آزمونهای کاربردپذیری به جای اینکه تنها شنونده صحبتهای آدمها درباره مسائل باشید آنان را در هنگام استفاده واقعی از آنها مشاهده می کنید.
گروههای کانونی برای درک خواسته ها، نیازها و علایق مخاطبان شما هستند. این گروهها برای سنجش اینکه آیا مردم با ایده بنیادین محصول شما ارتباط برقرار میکنند یا نه و اینکه گزاره ارزش محصول شما جذاب هست یا نه مفید هستند. همچنین برای یادگیری بیشتر راجع به اینکه مردم در حال حاضر چگونه مشکلاتی را که محصول شما قرار است به حل آنها کمک کند حل میکنند و نیز برای دریافتن احساس آنها نسبت به شما و رقیبانتان.
اما با این روش نمیتوان فهمید که محصول شما درست کار می کند یا نه و چطور باید آن را بهبود بخشید.
نوع چیزهایی که از گروههای کانونی یاد میگیرید - مانند اینکه آیا محصولی که میخواهید بسازید محصول مناسبی هست یا نه - چیزهایی هستند که باید آنها را پیش از شروع طراحی یا ساخت هر چیز بفهمید بنابراین بهترین زمان استفاده از گروههای کانونی در مراحل برنامه ریزی پروژه است. آزمون کاربردپذیری اما باید در همه طول پروسه استفاده شود.
26. چند نکته اصلی درباره آزمون کاربردپذیری
پیشنهاد میکنم حتما فصل 9 این کتاب را مطالعه کنید چرا که نکات ارزشمندی در رابطه با آزمون کاربردپذیری دارد.
27. کاربردپذیری در موبایل
هنگامی که چیزی را برای موبایل طراحی میکنیم، کاربردپذیری چه تغییری میکند؟
از یک جهت پاسخ این است که: فرق زیادی ندارد. اصول بنیادین همچنان همانها هستند. اگر تفاوتی هم باشد در این است که مردم در صفحههای نمایشگر کوچکتر، سریعتر حرکت میکنند و حتی کمتر میخوانند.
28. نکاتی در رابطه با طراحی برای موبایل
29. ویژگیهای کاربردپذیری در اپلیکیشنهای موبایل
پیشنهاد میکنم حتما بخش آزمون کاربردپذیری رو دستگاههای موبایل از فصل 10 این کتاب را مطالعه کنید چرا که نکاتی در رابطه با این موضوع دارد.
30. کاردبردپذیری بخش مهمی غیر از وضوح سایت دارد و آن انجام کار درست است - با ملاحظه رفتار با کاربر
کاربران یک مخزن حسن ظن دارند و اگر با بدرفتاری با کاربر این منبع را خالی کنید به احتمال زیاد محصول را ترک خواهند کرد و ممکن است دیگر هیچ وقت به آن برنگردند
نکاتی درباره این مخرن
چیزهایی که حسن ظن کاربران نسبت به محصول را نابود میکنند
چیزهایی که حسن ظن کاربران نسبت به محصول را افزایش میدهد
در پایان باید گفت که این کتاب یکی از بهترین منابع برای درک اصول UX و کاربردپذیری است. اگر شما هم تجربهای از وبسایتها یا اپلیکیشنهایی دارید که "وادارتان کردهاند فکر کنید"، در کامنتها بنویسید