
مارگارت میچل (Margaret Mitchell) رماننویس آمریکایی در رمان «بر باد رفته» (Gone with the Wind) که در سال ۱۹۳۶ منتشر شد از زبان اسکارلت اوهارا میگه :
"فردا در موردش فکر خواهم کرد!"
هر بار وسط کار مهمی هستم و نشخوار فکری سراغم میاد یاد این جمله میوفتم و فکر کردن رو به فردا موکول میکنم.
برای تکمیل این جمله بیایم یادی کنیم از احمد شاملو و شعر " و چشمانت با من گفتند که فردا روز ديگريست"
ميان خورشيدهاي هميشه ،
زيبايی تو ، لنگري ست ؛
خورشيدي که
از سپيده دم همه ستارگان ،
بي نيازم مي کند.
نگاهت ،
شکست ستم گري ست ؛
نگاهي که عريانی روح مرا ،
از مهر ،
جامه اي کرد ؛
بدان سان که کنونم ،
شب بي روزن هرگز ،
چنان نمايد که کنايتی طنز آلود بوده است ؛
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز ديگري ست .
آنک چشمانی که خميرمايه مهر است
وينک مهر تو :
نبردافزاري ،
تا با تقدير خويش پنجه در پنجه کنم .
آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم ،
به جز عزيمت نابه هنگامم گريزي نبود ،
چنين انگاشته بودم.
آيدا فسخ عزيمت جاودانه بود.
ميان آفتاب هاي هميشه
زيبايی تو
لنگري ست.
نگاهت
شکست ستم گري ست.
و چشمانت
با من گفتند
که فردا
روز ديگری ست.