ویرگول
ورودثبت نام
پادباز
پادباز
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

کتاب جنایی-معمایی سنترال پارک


گیوم موسو نویسنده مشهور فرانسوی در زمینه آثار جنایی که بسیار هم موفق بوده اند و خودم طرفدار آثار او هستم.
گیوم موسو نویسنده مشهور فرانسوی در زمینه آثار جنایی که بسیار هم موفق بوده اند و خودم طرفدار آثار او هستم.


✍️قبل از صحبت راجع به کتاب می خواهم از ترجمه اش بگویم که واقعا آزار دهنده بود.نمی دانم برگردان از انگلیسی بوده یا زبان اصلی اش ولی واقعا فکر نمی کنم مکالمه یک زن و مرد که هم را می شناسند و دارند با هم کل کل می کنند دوم شخص جمع همدیگر را خطاب کنند.مثلا آلیس می گوید:«کِین برین پی کارتون».و یا ترجمه لباس ورزشی بارسا(تیم ورزشی) به لباس ورزشی بارکا!! از نشر البرز انتظار نداشتم.


?با اغماض گذرا به اسپویل?



خوشحالم که آشنایی ام با گیوم موسو با این کتاب آغاز نشد.چون احتمالا اگر سراغ سایر کتبش نیز می رفتم با دید بدی بود.بخش آخر کتاب که تقریبا خواننده می فهمد با چه ماجرایی روبرو بوده مرا همزمان یاد یک کتاب(بیمار خاموش) و یک فیلم(شاتر آیلند) دیگر انداخت.
من معتقدم نویسنده ی جنایی ای که از آغاز نوشتن هدف عمده اش غافلگیری و مچ گیری(که من باهوش ترم) باشد و اینگونه بخواهد کتابش پرفروش شود(هر دو کتاب پرفروش بودند) نمی تواند خیلی به شعور مخاطب و منطق او احترام بگذارد و پاداش همراهی چندین صفحه ای اش با داستان و ذهن نویسنده را بدهد.البته اصلا در حق سنترال پارک نامردی نمی کنم چرا که کاری که در پایان کرد توجیهات بیشتری دارد تا بیمار خاموش که واقعا نمی فهمم چرا انقد پرطرفدار شد!شاید بخاطر ساید پررنگ روانشناختی اش که باز هم مشکل داشت روایت قصه.
کتاب دوشیزگانِ نویسنده بیمار خاموش باز کمی بهتر بود گرچه آن هم هول هولکی تمام شد.
حقیقتا کتاب سریع رفت اصل مطلب و این نکته ی مثبتی است. ابتدای کتاب واقعا جذبم کرد و شخصیت ها برایم جذاب بودند رفته رفته هم ماجراجویی شان شروع شد و همزمان با افکار کاراکتر اصلی، آلیس شافر،یک پلیس فرانسوی ماهم سعی می کردیم یک به یک معماها را حل کنیم و همه چیز خوب پیش می رود.تا اینکه داستان کند پیش می شود و احساس می کنیم قصه دارد کش پیدا می کند به حدی که خیلی از جزییات مثل توصیفات مکان ها و ظاهر آدم ها را نمی خوانیم و خسته مان شده.بله اواسط کتاب خسته کننده می شود تا می رسیم به راز های شخصیت هایمان که(به ظاهر) دارند برملا می شوند و ارتباط ها را فهمیده ایم و... اینجا دوباره قصه برایمان جان می گیرد و با هیجان ادامه می دهیم تا اینکه به بخش پایانی و حقیقت قصه می رسیم.
(?قطعا اسپویل دارد در ادامه)

آنجا احتمالا کمی می ایستیم و فکر می کنیم که چطور می تواند...؟ مگر می شود؟و همان احساساتی که احتمالا اگر شاتر آیلند اسکورسیزی را دیده باشید آخرش بهتان دست داده است. همان انکار با این تفاوت که اینجا منطقی تر است و انکارتان کوتاه مدت تر.حتی شاید شخصیت گابریل را بستایید بابت این جنتلمن بازی هایش و خطرهایی که به جان خریده و این روش خاصی که انتخاب کرده بود اما حقیقتا تا وقتیکه ما با جزییات از زندگی و شخصیت گابریل ندانیم نمی توانم این حرکت و تصمیم یک شبه اش را خیلی منطقی بدانیم.اینکه چطور بدون توانایی و فکر پلیسی و کاراگاهی اینهمه راهکار در لحظه به ذهنش می رسید و دقیقا مثل یک پلیس FBI رفتار می کرد.
هماهنگی هایش با دوست آلیس در فرانسه و پدرش و اعتماد همه آنها به او.این ها اگر هم منطقی باشند زمان بر هستند.
با خودم می گویم اگر داستان همانطور بود که گابریل طراحی کرده بود چه؟آیا من سنترال پارک موسو را دوست داشتم باز هم؟باید بگویم باز هم بستگی به پایان بندی اش داشت اما اگر همان قاتل می آمد و وارد داستان می شد قطعا برایم جذاب تر از این چنین پایانی می شد.اما قطعا باعث نمی شود سایر آثارش را نخوانم و ارزش امتحان کردن یک کتاب دیگرش و وقت نهادن را دارد.


https://t.me/podbuzz

کتابسنترال پارکجناییمعماییفرانسه
نوشته های یک شنونده از دنیای پادکست.امید که مفید واقع شود. https://t.me/podbuzz
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید