پرده اول: دوست نداشتن
زیاد شنیدهایم که عشق مادرانه خالص است. یا فلانی، فلانی را دوست دارد. حتی باور داریم که کسانی را دوست داریم برای وجود خودشان و این دوست داشتن عملی است از سر خلوص نیت. شما در برابر دوست داشتن دوست پسر/دختر، برادر یا خواهر، پدر و... خود چیزی نمیخواهید. یعنی در پی هدف یا کسب منفعت خاصی نیستید و آنها رای برای خودشان دوست دارید. درست است؟
اشتباه است!
یک عمل خالصانه را در نظر بگیرید. فرض کنید در خیابانی هستید که کس دیگری حضور ندارد. چهره شما به خاطر ماسکی که در دوران کرونا زدهاید پوشیده است و چهره فقیر هم همینطور. پس چهره یکدیگر را هم نمیبینید. شما هستید و یک انسان فقیر. شما به آن فرد فقیر کمک میکنید. در اینجا شما به هیچ عنوان نمیتوانید عمل را برای ریاکاری انجام داده باشید. اما من به شما میگویم که این کار را خالصانه انجام ندادهاید. دقت کنید که ادعا ندارم شما خوبی فرد فقیر را نمیخواهید، بلکه نیت خالصانه نداشتهاید. یعنی امیال دیگری هم داشتهاید حتی اگر از آن بیخبر بوده باشید. کمک کردن به افراد نیازمند در ما حس خوبی ایجاد میکند. به ما کمک میکند احساس زندگی در دنیای غیرمنصافه را کمی تلطیف کنیم و به آرامش درونی برسیم. همچنین احساس میکنیم با این کمک مقداری از دین خود بابت داشتن برتری اولیه در زندگی نسبت میلیونها انسان ضعیفتر را پرداخت کرده و سهم خود را ادا کردهایم.
در دوست داشتن هم قضیه به همین منوال است. شما امیال دیگری دارید حتی اگر از آن خبر نداشته باشید. شما از دوست داشتن دیگران لذت میبرید چون به شما این احساس را میدهد که ممکن است دیگری هم چنین احساسی را به شما بورزد. مراقبتی که مادر از کودک خود میکند تا حدود زیادی بر اساس هورمونها و غریزی است و در جههت ارضای امیال ایجاد شده توسط هورمونها عمل میکند. شما افرادی را دوست دارید چون از دوست داشتن لذت میبرید. در واقع شما به دوست داشتن افراد نیاز دارید. هرگز خیال نکنید دارای عواطفی خالصانه هستید که از آسمان سرازیر شدهاند. به چشم دیدهام که این عواطف به اصطلاح خالصانه چقدر شکنندهاند و به محض آنکه نیازهای اولیهای که برای آنها شکل گرفتهاند را نتوانند تامین کنند، دود شده و به هوا میروند. فرد فکر میکند دیگری را خالصانه دوست دارد. اما فرد دیگر اجازه نمیدهد که دوست داشته شود و جواب رد میدهد. اینجا عواطف نمیتوانند نیاز دوست داشتن را تامین کنند. ظرف کمتر از یک ماه آن عشق خالصانه پودر میشود.
پرده دوم: توقع داشتن
به نظر شما طبیعی است که انسانها از یک دیگر توقع داشته باشند، درست است؟
اشتباه است!
به نظر شما خیلی طبیعی است که انسان از پدرش توقع داشته باشد لوازم اولیه زندگی را برای او فراهم کند. از همسرش توقع داشته باشد در موارد زندگی با او مشورت کند. از دوست صمیمی خود توقع داشته باشد که به او دروغ نگوید و... به هر حال اینها قراردادهایی است که شما هم رعایت میکنید.
اول این را بگویم که این قراردادها هیچوقت به طور دائمی رعایت نمیشود و خود شما خیلی راحت میتوانید آنها را زیر پا بگذارید. اما در مورد توقع داشتن. اصولا در موارد زیادی مشکلات ما به خاطر اختلاف سطح توقعات ما یا اطرافیان با واقعیت رخ میدهد. آدمها یا وقتی کاری برایت نکردهاند توقع دارند کاری برایشان بکنی یا وقتی کاری برایت کردهاند توقع دارند کاری چند برابر برایشان بکنی یا کلا توقع چیزی را دارند که انجامش ممکن نیست. در اینجا راهی باید باشد که ماجهه با توقعات را کمتر دردناک کند.
پرده سوم: تئوری دوست نداشتن و توقع داشتن
همانطور که در قسمت اول گفتم هیچکس شما را خالصانه دوست ندارد حتی اگر این را نداند. این را اگر به خوبی برای خودتان جا بیندازید، آن وقت نتیجهگیری اول آن است که از هیچ کس نباید توقع داشت یا دقیقتر از هرکسی میتوان توقع هرکاری داشت. گفتن این جمله آسان است اما عمل به آن به عنوان یک اصل در زندگی کار دشواری است. در زندگی نباید از کسی توقع داشت. توقع باید صفر مطلق باشد. یعنی اگر کسی به شما سلام کرد شما سلام میکنید ولی هیچوقت این توقع نباید برایتان ایجاد شود که فلانی با من سلام و احوالپرسی کند.
اگر آماده ناامید شدن باشید، آن موقع ناامید شدن آن قدرها دیگر نا امید شدن نیست، نتیجه پیشبینی شده است. از دوستتان توقع نداشته باشید موقع اسباب کشی به شما کمک کند. اگر در انتها به شما کمک کرد سورپرایز خوبی است اما اگر کمک نکرد اتفاق ناگواری نیفتاده است و البته شما هم در همین سطح با او در رابطه هستید. از مادرتان توقع نداشته باشید موقع طلاق از شما حمایت کند، اگر حمایت کرد که چقدر خوب، اگر نکرد، میدانستید که ممکن است نکند و شما هم رابطهتان را در سطح انسانی که از شما حمایت نمیکند با او تنظیم میکنید.