اگه حتی بهت بگن تو خیلی آشغالی که منو دوست نداری خیلی عاشقانه تر از اینه که بهت بگن تو پسر خیلی خوبی هستی، شخصیت خیلی جذابی داری، اصن دوست دارم فقط بشینم تو برام حرف بزنی...اما!
به قول جان اسنو که اونم از پدرش لرد ادارد استارک نقل قول کرده، هرچی قبل از اما اومده چرته! دقیقا چرته...
...اما من اون طوری که تو منو دوست داری دوست ندارم، من صرفا ازت خوشم میاد! باشه قبول، اوکی! به هر حال هرکسی را بهر کاری ساختن!
البته شاید بگین که حالا یکی بوده خواسته پشیمونت کنه یا پشیمون شده و هرچه سریعتر این رابطه رو ول کنه بره! ولی اگه مثل یک الگوریتم کاملا پیچیده مدام یک نتیجه حاصل شد چی؟ اگه عین تغییر فصول که از یه بهار شروع میشه و با تابستون اوج خوشگلی دنیا مشخص میشه و یه پاییز نسبتا سرد و خوشگل برسه و نهایت به زمستون سرد برسه چی؟ اگه ته برف سنگین دی ماه بهت بگن تو خیلی خوبی چی؟
اینجوریه گویا، انگار من برای عشق ورزیدن ساخته نشدم، نشدم دیگه آقاجان. همه می ترسن، از یه حجم لا یتناهی از احساس که فوران می کنه و نمیدونن که قراره چی بشه! مرسی، در حقیقت کلید فرار از این موقعیت و جان به در بردنه.
حداقل قد زمانی که داشتم فکر می کردم تا این نامه پر سوز و گداز رو برات بنویسم، یک مقداری احترام میذاشتی و یک کلمه بهم می گفتی. اما خب، نگفت!
واقعا میشه یک نفر رو عقلانی دوست داشت. مثل یک ماشین. گل دریافت شد، پردازش، تقدیم گل
بوسیده شدی، تبریک! ،بوسیده شد
البته این ماشین بدون در نظر گرفته شدن شرم شرقی ساخته شده، در اصل اینجوریه:
تو را دلبر نامید، خود را از دماغ فیل افتاده فرض کن و پیامش را ببین و جواب نده
به تو ابراز علاقه کرد، سه نقطه بگذار و بعد اسمایلی لبخند؛ الکی، مثلا دوسش داری!
آره آقاجان، شاید اصلا تقصیر منه، میدونی همونطور که بابام رفت بهم کار فنی یاد بده و برق منو گرفت، همونطور که رفت رانندگی یادم بده و اشتباهی و حسابی ایربگ های ماشین رو چک کردم و خدا رو شکر فقط دستم شکست، همونطور که رفتم نیمرو درست کنم و هود خونه آتیش گرفت، نمیتونم عشق ورزی مثل آدم داشته باشم. وگرنه همه متفق القول به این نتیجه نمی رسن که من خیلی پسر خوبی ام، اما اونطور که من اونا رو دوست دارم دوستم ندارن، حتما هودشون آتیش گرفته، ایربگاشون چک شده یا برق اونا رو گرفته!