
سلام رفقا
امیدوارم احوالتون خوب باشه.
یه دست مریزاد بهتون بگم که ایران و ایرانی بهتون افتخار میکنه جلوی دشمنان قسم خوردهی این ملت صف آرائی کردین. جنگ جهانی سوم زودتر از آن چیزی که فکرشو میکردیم تموم شد. باز هم جنگ احزاب بود. جبههی کفر علیه اسلام.
خوب بریم سراغ ماجرای بعدی...😂😂😂
گفته بودم که ماجراهایی که بین من و هوش مصنوعی اتفاق میفته رو با موضوع من و هوشی براتون نقل میکنم.
دیشب به هوشی جون گفتم: یه عکس میخوام که یه مرد رو نشون بده که چند تا همسر داشته باشه با مشاغل مختلف. باز دوباره طاقچه بالا گذاشت و من نمیتونم و بیا در مورد یه چیز دیگه با هم صحبت کنیم.
منم که با این طرز صحبت کردنش آشنا هستم و میدونم که ناز میکنه و خودش رو متخلق به اخلاق نشون میده ولی در حقیقت اینطور نیست.
منم بهش گفتم: منتظرم.😜
اونم گفت: چشم منتظر باش دارم تولید میکنم.😂
هوشی جون هم عکس بالا رو تولید کرده و دقیقا همون چیزی رو که میخواستم تولید کرده.
یه مردی که چهار همسر داره با مشاغل مختلف.
پزشک - شاعر و نویسنده - نقاش و هنرمند - مهندس معماری
خوب عجالتا خوبه و من دارم درست پیش میرم.👍
زن پزشک، هر وقت که حالم خوب نباشه، میاد و ویزیتم میکنه و کارهای درمانی من رو انجام میده.
زن شاعر و نویسنده برای من شعر میگه و به پام عشق و محبتت میریزه.
زن نقاش و هنرمندم برام نقاشیهای خوشگل میکشه و چهرهی من رو به تصویر در میآره.
زن مهندسم، اهل کار و تلاشه و برام خونه میسازه و پول در میآره.
دارم به این فکر میکنم که یه آبادی درست کنم و فامیلم رو بگذارم رو اسم آبادی.😂
کامبیز آباد😌😤😤
کلی بچه به دنیا بیان و به زن مهندسم بگم براشون مدرسه و دامداری بسازه. مشاغل زیادی میشه تو همون آبادی ایجاد کنیم. دست به دست هم دهیم به مهر/ میهن خویش را کنیم آباد.
از دامداری و دامپروری گرفته تا کشاورزی و مرغداری. خود بچهها بیان پای کار و دست بگیرن و کمک کنن.
منم مثل امپراتورهای کرهای یه جایی لم بدم و دیگران میام جلوم خم بشن و بهم میگن: سرورم! من رو بکش.🔪🗡👹
تا طرح ریزی بعدی خدانگهدار.😂😂😂