رسول کامبیزی·۱۶ ساعت پیشمرواریدملائکه اطراف خدیجه را قرق کردهاند. هیچ کسی اذن ورود نداشت. فقط مریم و آسیه در حریم نبوی راه یافتهاند. هر دو با آبِ طهور، وضویی ساخته بودن…
رسول کامبیزی·۱ ماه پیشدر سوختهی بهشتپا تند کردم تا زودتر به کوچهی بنی هاشم برسم. هر چه نزدیکتر میشدم ازدحام جمعیت بیشتر میشد. چند نفری را هیزم به دست دیدم. رعد و برق، آسما…
رسول کامبیزی·۲ ماه پیشانسانها فرصتها چالشهاانسانها فرصتها چالشهایه وقتهایی یه انسانهایی وارد زندگیتون میشن. در هر مکانی، در هر زمانی و در شرایطی. به هر اندازه و عمقی.بذارین کم…
رسول کامبیزی·۲ ماه پیشفصول سالفصول سالتو کتم نرفت که نرفت!هر چه خواستم بپذیرم که آخه بابا پاییز و زمستون هم جزء فصلهای سال هستند و نعمت خدا، ولی به خرجم نرفت که نرفت. ح…
رسول کامبیزی·۲ ماه پیشخاطره بازیدوست دارم بنویسماز خیلی چیزهااز خیلی جاهااز خیلی آدمهااز همهشوناونایی که تاثیر مثبت روم گذاشتن، تا اونهایی که روم تاثیر منفی گذاشتن. او…
رسول کامبیزی·۲ ماه پیشقهوهای زرد سرخمیدانی ثریا؟!نه نمیدانی.روزی که گفتی بیایم پارک آخر خیابان؛ یادت هست؟نمیدانم. دیگر به همه چیز شک دارم. حتی به اسمت هم.روزی که گفتی بیایم…
رسول کامبیزی·۳ ماه پیشخیلی به خدا بدهکارمعکس توسط هوش مصنوعی درست شده و ایراد داردمیدونین؟!داشتم به این فکر میکردم که خیلی به خدا بدهکارم. از نعمتهایی که بهم داده شده بگیر تا خطا…
رسول کامبیزی·۳ ماه پیشدلنوشتهی عاشقانهماه چادر پوشمچادر آبیت چقدر به تو میآیدخیالم را به خیالت گره میزنم که شاید روزی بتوانم سر انگشتانم را دور دستت بپیچم.مثل گل پیچکمثل ریشه…
رسول کامبیزی·۴ ماه پیشدلم را به پنجرهات گره زدممیدانی آقا جان!امروز که از خواب با صدای همهمه زائرانت از خواب برخواستم، تعجب کردم. چرا امروز شلوغتر از روزهای پیش است؟ باز هم از روی ایوا…
رسول کامبیزی·۵ ماه پیشمهاجرت 4روز اول تمیزکاریدر گروه خانوادگی نوشتم:جاروبرقیپتو قدیمیپنکهاگه دارین ب…