سلام ...
من رها هستم ،
میخوام تو این پست راجع به دو سال قبل صحبت کنم وقتی که داشتم به ایام کنکور نزدیک تر میشدم ، استرس شدیدی داشتم و دائم با خودم فکر میکردم که یعنی چی قراره بشه ،
از طرفی هم مطمئن بودم که حتما یه چیزی قبول میشم. ولی چی؟
راستش من پشت کنکور نموندم چون نشستم با خودم کلی فکر کردم و تهش به این نتیجه رسیدم که پتانسیل این رو ندارم که یک ریز بشینم و طبق برنامه یه تایم طولانی درس بخونم ، اگه بخوام دقیق تر بگم من سال دوازدهم بودم که نهایی هم بودیم و اون سال اوج کرونا بود که بعد عید تصمیم گرفتن مدارس و دانشگاه ها رو به صورت مجازی برگزار کنن ، بخاطر همین ما بعد عید مدرسه نرفتیم و آنلاین درس میخوندیم .
بعد امتحانات نهایی که خرداد ماه تموم کردیم من به صورت جدی نشستم و درس خوندم یعنی طیِ یک ماه خیلی جدی و با برنامه درس خوندم هیچ جا نرفتم ، و آلارم میزاشتم و تایمی درس میخوندم و تست میزدم .
خلاصه که بگم کلی فشار روم بود ، خانواده ی من به خصوص مادرم خیلی تحصیلات و درس خوندن براشون مهمه و مامانم همیشه تو این مسیر تشویقم کرده .
گاها با مامانم صحبت میکردم که یعنی چی میشه چیزی قبول میشم ؟
مامانم میگفت حتما میشی
خودمم مطمئن بودم که یه چیزی قبول میشم اما خب اون استرسه همیشه هست .
بعد دیدن رتبه و ترازم کلی دلسرد شدم رتبهم اصلا برام خوشحال کننده نبود .
من رفتم به مشاور برای انتخاب رشته خیلی روزای بدی رو داشتم .
مشاور به من گفت که انتخاب رشته نکن بشین تو شهر خودت دانشگاه آزاد بخون یا برو پیام نور.
اما خب مشکل اصلی من همین بود من میخواستم از شهرمون برم ، میخواستم مستقل بار بیام ، میخواستم تنها باشم ، حتی شده کار کنم اما از شهرمون برم
انتخاب رشته کردم تهش هم از دانشگاه روزانه تو رشته ی جغرافیا قبول شدم یه شهر نزدیک خونمون .
اولش دودِل بودم که برم یا نرم
هیچ اطلاعی نداشتم راجب رشتم حسم خنثی بود یعنی نه خوشم میومد ازش نه بدم میومد .
مامانم تنها کسی بود که خیلی خیلی خوشحال شد گفت خب برو اینم یه رشتست دیگه .
منم دلو زدم به دریا و رفتم واسه ثبت نام ،ترم اول با کلی جون و دل درس میخوندم و معدل الف دانشکده شدم ، انقدر از رشتم خوشم اومده بود که حد نداشت چون به همه ی رشته ها متصل بود هر موضوعی رو داخل خودش جا داده بود ،
اما جای بد داستان همینه که من از دوسال پیش که ورودی ۹۹ هستم تا به الان که سال ۱۴۰۱ هستیم لذت بودن تو کلاس حضوری رو تجربه نکردم و هر ترم به امید اینکه ترم بعدی حضوری بشه پشت سر میزاشتم .
این اواخر واقعا ناراحت بودم که من چی میخواستم و چیشد ، کلی سوال تو ذهنم بود که چرا این نشد و فلان .
ولی یه چیز خیلی جالب اینه که من دیروز وارد سایت ویرگول شدم و استارت نوشتن رو زدم و با خودم گفتم که اینطوری کلی سرگرم میشم و میتونم هرجا که هستم بنویسم و پست کنم ، تا اینکه امروز صبح بیدار شدم و گوشیمو که ورداشتم تا چکش کنم دیدم از دانشگاه پیامک اومده برام که از ۲۰ فروردین یعنی دو هفته ی بعد ورودی های ۹۸ و ۹۹ کلاساشون به صورت حضوری برگزار میشه ، راستش یکم استرس گرفتم که کمتر از دو هفته فرصت دارم تا وسایلم رو جمع کنم و برم اصلا چطور قراره باشن استادا
و کلی سوال دیگه اما بیشتر از اون خیلی خوشحالم از اینکه بالاخره شد ، بالاخره میرم دانشگاه و میتونم با افراد بیشتری معاشرت کنم ، میتونم تنهایی واسه خودم بزنم بیرون ، به صورت اکیپی با بچه ها بریم بیرون ، تو مناسبتا با هم باشیم ، کنارِ هم .
من با دوستای خیلی خوبی آشنا شدم که ساکن شهر های دیگه هستن ، کلی تو گپِ خودمون حرف میزنیم کلی درد دل میکنیم ، کلی میخندیم ، همیشه هم از این گلایه کردیم که چرا حضوری نیست و نمیتونیم پیش هم باشیم .
اما جای قشنگ داستان همینه ، امروز که برام به یاد موندنی ترین روزه و هرگز فراموشش نخواهم کرد .
کلی برنامه ها برای خودم تو ذهنم دارم که میدونم عملی میشه و به تمام اهدافم نزدیک و نزدیکتر میشم .
خیلی دوست دارم دربارهی تجربه های خودم تو این سالها بنویسم ، در رابطه با کارهایی که کردم .
پس ممنونم که من رو دنبال میکنید و یه زندگی جدید دیگه رو هم تجربه میکنید.☘