این دوتا شیوه های فکر کردن که برای من جالب است و بنظرم کاربرد زیادی دارند و به نتایج خوبی هدایت میکنند
البته مثل هر ابزار دیگری باید درست استفاده شوند
یکی از بزرگان در مورد شک گرایی حکایتی میگفت
استاد و شاگرد شک گرایی بودند ، یک روز استاد گرفتار دسته ای اوباش میشود و به شدت کتک میخورد ، درحالی که شاگرد خود را از دور میدیده و طلب کمک میکرده ولی او اصلا کمکی نکرده
روز بعد که شاگردش رو دید گفت چرا به کمکم نیومدی، فلان فلان شده؟
شاگرد جواب داد
اول که از دور قائله رو دیدم شک کردم که درست میبینم یا نه؟
بعد شک کردم که آیا شخصی که کتک میخورد شما هستید یا نه ؟
بعد شک کردم که آیا میتونم کمک کنم یا نه ؟
این حکایت از این جهت مهم بود که شک گرایی هم مثل بقیه ابزار ها استفاده درستی دارد
که از لحاظ کارکرد به تفکر نقادانه نزدیک است
زیاد اهل فلسفه بافی نیستم ولی این طرز فکر یا عمل اگر درست استفاده بشه میتونه مفید باشه
ترسم ازآنکه بانگ آید روزی کای بی خبران راه نه آن است نه این
اما کارکرد گرایی یا عمل گرایی رو بهتر از من تو سایت های مختلف توضیح دادن ولی چیزی که میتونم باهاش مقایسه کنم
نظریه بازی ها و تعادل نش هست ، یعنی همه چیز رو میشه به عنوان یک بازی یا تعادل دید که در یک تعادل هستند (البته نه لزوما تعادل)
و اینکه هر چیزی یه کارکردی داره
اگر کسی یا مریض افسرده میشه ، شاید کارکردش این باشه که بدن فرصت اینو پیدا کنه که احیا بشه
اگر کسی مشکلات اقتصادی داره و راهی هم پیدا نمیکنه؟ و می ره سراغ چیزهایی که حواسش رو پرت کنه و لذت موقتی بده مثل شبکه های اجتماعی و تلویزیون و این چرخه ادامه پیدا میکنه
اگر شما ،نذر میکنی شاید کارکردش این باشه که فکرت رو متمرکز کنه ، یا اینکه سعی ت رو بکنی و جایی که از توان شما خارج بود برات مهم نباشه
جدیدا با مد شدن اقتصاد. گفتاری و خطا های شناختی، خیلی مد شده که بگن شما مثلا خطای داننیگ کروگر دارید
ولی شاید کارکرد این خطا این باشه که اعتماد بنفس داشته باشی و بتونی بعد از هر شکست ادامه بدی
حالا اسمش رو گذاشتن سوگیری یا خطا ، این دلیل نمیشه که بیای از بین بیریش.