شیرینی جزِو مزه هایی هست که بشر معمولا از کودکی دوست دارد و در مقابل آن طعم تلخ و ترش تند قرار دارد که به مرور و به واسطه فرهنگ به آن عادت میکنیم
دوستی میگفت چینی ها اصلا نمیتونن طعم ترش رو تو غذا ها تحمل کنند و این موضوع رو هم در بچه های اروپایی دیده بودم که از لواشک بدشان می اومد این چیزی بود که من رو بسیار متحول کرد
مگه میشه بچه ای از لواشک بدش بیاد؟!
در ستایش طعم شیرین هم همین بس که در بلاد کفر به معشوقه یا دلبند خود تحت عنوان سوییتی و هانی اشاره میکنند که ترجمه آن را بعضی از مترجمان نسل جدید تحت عنوان عجیجم عنوان کرده اند
و اما طعم تلخ
طعم قهوه چای شکلات و...
به مرور زمان و با بزرگ شدن ، ما به این تلخی عادت کرده ایم و زندگی بدون تلخی غیر قابل تصور است . تلخی ای که با بزرگتر شدن می چشیم به نظر باید در عقاید ما هم اعمال شود تا کمی تعدیل شویم.
به واسطه یکی از دوستان با سخنران انگیزشی ای آشنا شدم که اتفاقا همشهری در آمده بودیم و تفاوت سن زیادی هم بینمون نبود. البته من دورادور و به واسطه همین دوست مشترک بین ما از کارهاش مطلع بودم تقریبا پنج سالی بود
یک بار سعی کردم به مدرک علمی او پی ببرم که جایی خود ایشان در یک وبلاگ نوشته بودن کارشناسی روانشناسی پیام نور
البته ایشان مانند اشخاصی مثل ماهان تیموری خیلی بولد نشدند ولی در طول همین پنج سال مبلغی پول در آورده بودن که یک کارمند در طول دوره کار خود نمی تواند.
تازه ایشان یکی از نمونه های مشهور نبودند
دوست دیگری که پکیج های ماهان تیموری رو خریده بود میگفت پرتفوی سهامش رو نشون داده که هشتاد میلیارد پول داره . فقط در سهام
بنظر من در این کار مثل بقیه کارها، هستند کسانی که خوب پول در می آورند و کسانی هم هستند که درجا میزنند ولی در کل شغل پر باریست بسیار پربار تر از بقیه مشاغل
و پول هایی که خود این افراد در می آورند شاید به اندازه ادعای خودشان نباشد یا بزرگنمایی کنند ولی نفرات برتر معمولا این پول ها رو در می آورند
حالا مشکل کجاست؟
من هم این دست کتاب ها رو خوندم و به این افراد گوش کرده ام ولی باید در این بین به چند چیز توجه داشت
۱ این یک صنعته و خوب خارجی ها در این صنعت از ما پیشرفته ترن و سالانه پول های زیادی صرف همین کتاب ها و سخنرانی ها میشه
۲ به نظرم اونها هم قسمتی از حقیقت دنیا رو میگن ولی قسمت کوچیکی رو
فرض کنید حقیقت کوچک مثل آبی هست که در یک ظرف میبینیم شفاف و پاک
ولی حقیقت اصلی در زندگی مثل آب دریاست که نمیتونی تهش رو ببینی ، آب همون آب هست ولی بسیار زیادتر . پس بسیاری متغییر های دیگر در واقعیت تاثیر گذارند که ما آنها رو نمی بینیم
۳ باید قبول کنیم که ما در بسیاری موارد خوب آموزش ندیدم و این آموزش ها برای هر فردی لازم است این مورد در واقع ظلمی است که آموزش و پرورش در حق همه کرده و شاید زمانی در موردش نوشتم
چه آموزش هایی مثلا : انواع سرمایه گذاری ، تفکر نقادانه ، کمی منطق ، آداب ارتباط و معاشرت و...
پس این کتاب ها بالاخره یه چیزی رو یاد میدن
۴ به نظرم بعضی افراد از این همایش ها برداشت اشتباه میکنند یا پشت اونها پنهان میشوند
دو مثال
اول : خانمی بود که شوهرش دندون پزشک بود و با خوشحالی در همایش میگفت خواستیم مطب بزنیم و بالأخره شد
دوم : شخصی که تقریبا در هیچ کاری تخصص پیدا نکرده ، با سن تقریبی ۳۰ . تا دوره ای مشغول درس دانشگاه بود بعد برنامه نویسی و بعد میخواست کار و کسب خودش رو راه بندازه ولی با عقاید فضایی و غیر واضح. با همه این توصیف ها به شدت معتقد به این که تو در ذهنت بخواه و آنگاه انجام خواهد شد
اصلا سعی ندارم بگم که مورد دوم به جایی نمیرسه ولی یک درصد هم احتمال بده که تو داری پشت این عقاید پنهان میشی و یا در مورد اولی بخاطر اینکه طرف موقعیت و شرایط ابتدایی رو داشت به این هدف هم دست پیدا کرد
۵ رویا پردازی زیاد شاید وقتی که شکست بخوری تو رو زمین بزنه
مثل دانش آموز کنکوری که تو مدرسه همش بیست میگیره ولی و وقتی میاد کنکور بده چون نوع سوال ها فرق میکنه و سرعت مهمه با جواب ندادن به چند تا سوال اول کلا خودش رو میبازه
در واقع شاید بعضی ها اصلا لازم نباشه کار خودشون رو درست کنند یا بدرد کارمندی بخورند. شاید زمان برای راه اندازی کسب و کار خوب نباشه مثل الان
بالاخره چشیدن تلخی هم لازمه
شاید تو بهشت ته خیار ها هم شیرین باشه