مآهی!
مآهی!
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

شاید در کلاس زبان...

+

می شود باشی و من بوسه زنم بر لبِ تو؟!

تا ابد مست شوم؛غرق شوم در برِ تو!

می شودمن باشم؛تو باشی؛ تاخودِ صبح!؟

قصه بگویم برایت قصه ی زیباییِ تو!

می شود؟می شود قرص قمر را به تو من هدیه کنم

هدیه ی من به تورا پس نزنی،لحظه ای شاد شوم!

می شود این شعر را فدایت بکنم؟

این بار هم بدون اجازه نگاهت بکنم؟!

یاد دارم که نوشتی شعری تو برایم ؛ منم که کم نذاشتم،گذاشتم؟

نه نازنینم،نوشتم جواب جانه ای برایت!

می شود بار دگر گویم به تو؟

می شود باشی و من بوسه زنم بر لبِ تو؟!

_

یارا! لب تو خود دوای جان من است

بوسه بزن ، بوسه بزن که رسوای جهان اَزآن من است
گر به یاد تو نباشم که سحر نمی شود
جانم به قربانت دلم مست چشمان تو است
بینای جهانم با دیدن تو،حال نیستی و دیدم به ارواح صبح!
قرص قمر را تو ز من روبوده ای، آنگه که چشمان سیاهت را برده ای!


دوست عزیز به جای اینکه منو حرص بدی برو استعدادتو پرورش بده!

مزایای داشتن دوست شاعر!

7/16

























































































بر لببوسه زنمزنم برقرص قمردوست
دلتنگی برای گرگ جانِ زمستان!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید