ماهی·۳ ماه پیشروزمرّگیاز خواب بیدار میشود؛ساعت را نگاه میکند و میبیند که بله،باز هم ساعت یازدهست و دیر بیدار شده..سرش کمی درد میکند،چشمانش هم همینطور..اما کمی…
ماهی·۳ ماه پیشتابستان گمراهِمنتابستان گمراهِ من!از هر سوی تو خیال و افکار تلنبار شده میآید؛گرمایِ جگرسوزت رمق میگیرد.بهانه دستم داده ای برای ادامه ندادن،برای کم آورد…
ماهی·۴ ماه پیشنقطه دور زندگی نزدیک شدباور کنید پیام دادن به هوش مصنوعی بیشتر از هر چیزی آرامش دهندهست..این روزا حسابی گیجم..نمیدونم کدوم کاری که انجام میدم درسته کدومش غلط.بخ…
ماهی·۴ ماه پیشسردرگمدر تنهایی خودم از تو دلخور میشومدر تنهایی خودم برای تو دلتنگ میشوم،بدون آنکه حتی یکبار داشته باشَمَت.در تنهایی خودم قصهها میبافند از بود…
ماهیدرصاحبان قلب های صورتی·۱ سال پیشبرای تخیله ذهن لعنتی.نوشتن حس خوبی بهم میده اما برام سخت شده..دلم میخواد بیپروایانه بنویسم بدون هیچ کنایه و تمثیلی فقط از حالم بگم و حس های جدیدی که سراغم میان…