ویرگول
ورودثبت نام
مآهی!
مآهی!
خواندن ۱ دقیقه·۵ ماه پیش

چگونه میشود..؟

.چه مینویسم؟

.برای چه می نویسم؟

.مینویسم تا آرام گیرم ؟ نه!

.می نویسم تا بگویم من نوشتن را بلدم؟خیر!

چگونه میشود که نیمه های شب بیدار میشوم و قلم بدست میگیرمُ بی درنگ می نویسم؟!

.وقتی خود نمیدانم هدف از نوشتنم چیست چگونه می نویسم!

.از آنجایی که آدمی ناشناخته هستم(حتی برای خودم)پس احتمالاً می نویسم تا نفهمم چگونه میگذرد، شاید هم می نویسم تا فرار کنم از عالم فکری که نمیدانم چگونه مرا در آغوش فشرده است.!

.

.چگونه میشود که ویرگولی ها از نیمه شب هایشان پ غروب های زیبایشان با لذت می نویسند اما ؛من فقط با حسی ناآشنا و نزدیک به آنها می نگرم و موجودکی بی رحم از عمق وجودم فریاد سوزناکی و نامفهوم حرف میزند و من را به لبه پرتگاه حسرت میبرد؟

.گاهی می خواهم به دنبال افکار و رویا بروم اما که چی؟!

میدانم که نمیرسم به جایی،میدانم که نمیشنوم صدایی،می دانم که بازهم هیچ رخی و هیچ قلبی نمی خواند این نوشته هایم بی پروا و بی ریای قلبم را..!

....


 IDOWN'T NO..!
IDOWN'T NO..!




...pov:)


idown nono povآدمی ناشناختهآغوش فشردهبی
دلتنگی برای گرگ جانِ زمستان!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید