درد داره خیلی عمیق زندگی سخته خیلی عمیق نمیدانم به کدام سو پرتاب میشوم اما پر از جهش است سرشار از راه!
کجا هستم کمی دورتر از خیابان گرم . من سردی را متحول نخواهم کرد زیرا که نمیخواهم اما این سردی میسوزاند وجودم را بسیار!
نیازی بیش نبودی برای من اما نیامدی!
تنهاست و بی باک کجاست نمیداند تلنگر میزنند اما نمی ایستد متوقف نمیشود
شاید در ظاهر نمایی قشنگ و پر قدرت باشد اما او درد میکشد بسیار!
کثیف میداند وجود سرشار از غمش را
مردم به کدام سو میروند دنیا اینجاست زندگی نمیکنند آنها!
به دنبال معرکه بزدلانه خود هستند
روحشان سردرگم
وجودشان آگاه
بی حس اما کشیدگی مانند پوست از تن
نیاز دارم هر چیز را اما نیست دنیا بامن یکنواخت
تماشا خواهم کرد ، تا کجا ادامه خواهم داد ، شاید هیچجا!
گناهکارم! نمیکنم خودم را تبرعه نمی کنم، نیستم اینگونه زیرا.
خودخواه بودم شاید کمی رقت انگیز
گناه من چیست
میدانم گناه است
نمیدانم چیست جز آنکه به من آموختند
دست هایم نیستند جزئی از من
آنها بی پروا ترند ازمن.
بدی!
هستم بد شاید بسیار!
نبود خواسته من این
اما حالا چاره دیگری دارم؟ ندارم!
میدهم ادامه،البته!