از موقعی که عشق رو درونم حس کردم ، پر از احساس تناقض بودم . از یک طرف حفظ -به اصطلاح- وقار و متانت و از طرف دیگه بروز احساس شور و اشتیاق . به نظر من سخت ترین بخش رابطه ی عاطفی، موقعیه که تو از یکی خوشت میاد و باهاش حرف میزنی ولی تکلیفت مشخص نیست. هنوز هیچ احساس امنیتی نداری. تنفر من اینه که صبر کنم یارو برام مشخص کنه رابطه مون چیه .
ولی خب به عنوان یک زن متاسفانه تو فرهنگ ما جا نیفتاده خودمون فرمون رو دست بگیریم یا حداقل مشارکت کنیم تو موقعیت اون رابطه -بدون اینکه خیلی ها قضاوت مون کنن- . مثال کوچیکش اینه که میگن «یه زن نباید پیش قدم بشه توی ابراز علاقه یا رابطه .»
خب چرااا ؟
من نمیخوام بگم پیش قدم شدن از طرف زن ها همیشه جواب میده ها. خیلی ها پشیمون میشن اما فکر میکنم خیلی بهتر از حسرت خوردن باشه و فکر اینکه «اگه میگفتم چی میشد» من فکر میکنم نقش «معشوقه» گرچه بسیار زیبا و خواستنیه ، در موارد زیادی ما رو بالاجبار به انفعال می بره .
تجربه ی اول من از عشق -در بزرگسالی و نه نوجوانی- پر از احساس بلاتکلیفی بود . میدونستم طرف بهم علاقه داره اما با دست پس میزد و با پا پیش میکشید . یک آدم شوخ و شیطون و بلاتکلیف و بدون تعهد . دوستش داشتم اما کم تجربگی و شاید خامی باعث میشد فکر کنم اگر زمان بیشتری بگذره ، شاید قدرم رو بیشتر بدونه. نمیدونستم چرا الان که انقدر از طرفش احساس علاقه میکنم و انقدر بهش علاقه دارم قدمی برای قرار گذاشتن با من بر نمیداره .
اشتباه من این بود که فکر میکردم «باید صبر کنم اون تکلیفم رو مشخص کنه !» و بیاد یه جورایی برای مت مشخص کنه من برای اون چی بودم ؟ میخواستم براش چی باشم ؟
شکست عشقی سختی بود اما به من یاد داد هیچ وقت به بهای نقش معشوق بودن ، عزت نفس و احساس آزادی خودم رو فدا نکنم .
موضوع دیگه ای که این روزها خیلی هامون باهاش گلاویزیم ، رابطه ی جنسیه . عزیزان ! هر کی میگه این نیاز رو نداره احتمال بالا باهاتون صادق نیست . من الان نمیخوام به ضرورت پاسخ به نیاز جنسی بپردازم . حقیقت اینه که میل جنسی و احساس علاقه با هم ارتباط دارن!
از سن کم تو گوش ما خوندن «زنی که قبل ازدواجش رابطه ی جنسی برقرار میکنه خرابه .» این تفکر ، تنها متعلق به دوران قدیم نیست . همین الانش هم دغدغه ی بسیاری از زنانی که قصد ازدواج دارن همینه: اگه باهاش هم بستر بشم و فکر کنه ناپاکم چی ؟
عزیز دل من ! یارو که هیچی . تکلیفش مشخصه … ولی خود تو ، خود ما تا وقتی به خودمون به چشم کالای پلمپ و غیر پلمپ نگاه کنیم ، همینه … اگر میخوای به هر قیمتی ازدواج کنی (که البته قابل درکه چون حقیقت اینه که ازدواج برای خیلی ها اولویته) خب همون -به اصطلاح-پاکدامن بمون عزیز دل من !ْ
من شخصا فکر میکنم «پیدا کردن مردی که به شما نگاه کالایی نداره» گرچه سخته اما ارزشش رو داره .
من تناقضِ احساس عفت و این میل رو کاملا حس کردم که الان دارم میگم !
من فکر میکنم جامعه ی ما با مدرنیته فاصله ی زیادی داره . ما الان در بخش خاکستری بین سیاه و سفید سنت و مدرنیته گیر کردیم. همون جایی که توش اصطلاح پرنسس شدن پسرها برای پسرهاییه که احساساتشون رو بروز میدن و مستقل بودن و مقتدر بودن زن ها خیلی وقت ها خراب بودن تلقی میشه .
عزیزان ! ما هنوز خیلی جا داریم تا به خیلی جاها برسیم!