امسال ، اولین یلدای دور از وطن رو سپری کردم. یلدا مورد علاقه ترین مناسبت من توی ساله . اول یلدا و بعد چهارشنبه سوری . من این مناسبت ها رو از تولدم هم بیشتر دوست دارم !
بهم احساس تعلق میدن و احساس شادی مشترک.
هر سال دم یلدا شوق از وجودم لبریز میشد . امسال هر چی بهش نزدیک تر میشدیم ، بیشتر دلم میگرفت. بیشتر دلم تنگ میشد برای تمام اون چیزهایی که داشتم. برای لحظه به لحظه ی شیرین گرم در جمع فامیل (حتی آدم هایی که تحملشون برام سخت بود)
به مناسبت یلدا ، ایرانی های اینجا یه جشن با هم گرفتن و اونجا آدم های جدید ایرانی دیدم . در انتهای شب ، بعد از تموم شدن اجراهای موسیقی و شادی ، سرود «ای ایران» رو گذاشتن .
همه ی آدم هایی که مشغول حرف زدن بودن ساکت شدن . خنده ها قطع شد . آدم ها دونه دونه از جاشون بلند شدن. همه مون به رو به رو نگاه میکردیم. هیچ کس به بغل دستیش نگاه نمیکرد. هیچ کس ثانیه ای از لحظه غافل نمیشد. وقتی همراه جمعیت ، سرود وطنم رو میخوندم ، فهمیدم من با همه ی این آدم ها یه اشتراک مهم دارم : خونه مون اینجاست ولی خون مون اونجا ست .
سرود به پایان رسید ، اشک هام رو پاک کردم ، کیفم رو برداشتم و اومدم بیرون .