بیست سالگی یه ذره سن کمیه برای چشم انداز داشتن از پیری . نه ؟!
همیشه تو ذهن من ، تا آخر عمر جوون بودم . انگار منتظر بودم سنم قانونی شه و فکر میکردم همیشه همون جا میمونه . چند روز پیش رفتم دندونپزشکی . صادقانه بخوام بگم : چند سالی میشد که نرفته بودم .
حقیقتا درد نداشتم . وقت درد نداری خب چرا بری دکتر ؟! بعدشم خدا رو شکر هنوز اونقدری عاقل نشدم که دندون عقلم در بیاد و پدرم رو درآره ! رفتم دندونپزشکی و به جای دندون عقل ، یکی دیگه پدرم رو درآورد : آقای دندونپزشک !
عکس دندون هام رو نگاه کرد . عینکم رو به خاطر عکس گرفتن از دندون هام درآورده بودم و با شماره چشم ۳ و خرده ای درست نمیدیدم . دکتر بهم گفت : ماشالله به دندون هاتون .
خب وقتی درد نداری ، پیش زمینه ات چیه ؟ که همه چی خوبه دیگه ! سکوت حاکم بود . بهش گفتم : یه لحظه صبر کنین من عینکم رو بزنم ، نمیفهمم ماشالایی که گفتین یعنی چی .
عینکم رو زدم و نگاهش کردم . نگاهش جدی بود و تا حد زیادی نگران کننده .
-ماشالایی که گفتین یعنی چی ؟
-یعنی دندون هاتون خیلی پوسیده خانوم .
-واقعا؟
-چرا این همه وقت نیومدین؟
-درد نداشتم.
شروع کرد برام توضیح دادن . گفت تعداد زیادی از دندون هام پوسیده . گفت که باید پرشون کنم. گفت که نسبت به سنم دندون هام اوضاعش اصلا خوب نیست . گفت این دندون ها مال یه آدم ۴۷ ساله ست نه یه «دختر ۲۰ ساله»
نمیفهمم مگه رسالت دندونپزشکی همین نیست ؟ درست کردن دندون ها . این همه دراماتیک بازی نداره که. فوتبالیستی یا بازیگری یا نویسنده ؟! بلا ! راستش رو بگو دکی جون !
وقتی شروع کرد برام دندون های پوسیده ام رو شمردن ، فقط به یک چیز فکر میکردم : مگه من چند سالمه؟
همیشه فکر میکردم دندون های من برام خیلی کار بکنه . اون موقع هایی که سیگار میکشیدم (الان یه ۹ ماهی میشه نکشیدم ها ! اگه میخواستین نصیحت کنین لطفا اولش اینو بدونین !) با خودم میگفتم : مگه نکته ی سن کم این نیست که هر کار میخوای بکنی و نگران عواقب جسمانیش نباشی ؟! حس میکنی حسابی قوی ای و همه چیت از کسایی که سنشون بالاتره ، تازه نفس تره ! صدات ، زورت ، ریه ات ، پوستت ، حتی روحت !
من هر فعالیت ناسالمی که کردم با فکر دنیا دو روزه و تا جوونم حالش رو ببرم ، کردم !
آقای دکتر به انتقال احساس پیری به من قناعت نکرد که نکرد . گفت باید دندون هام رو پر کنم و بهتره توشون رو سیلور (نقره ای) پر کنم . بعد گفت « البته با خانواده ات مشورت کن . چون سیلور به زیبایی سفید نیست. بعدشم شما خانومی ، دو روز دیگه میخوای ازدواج کنی . نمیشه که .»
ازدواج ؟ مرد حسابی ! چه ربطی به ازدواجم داره ؟ دندون های خراب من حتی معلوم نیست !
صحبت های سرزنشگرانه اش ادامه پیدا کرد « به هر حال شما یک خانوم جوونی . میخوای ازدواج کنی.» جالبیش میدونین چی بود ؟ نگفت از دندون هات مراقبت کن که تو پیریت نریزه ! نگفت بعدا نمیتونی نوشیدنی داغ بخوری! نگفت بعدا اذیت میشی ! گفت ازدواج !
عزیزم ! من اومدم دهنمو سرویس کنی نه مغزمو !
بعدشم من دل دارم . آرزو دارم . چرا احساس ناکافی بودن میدی ؟
اگه دکترین ، احساس شرم به مریض ندین . مگه دکتر نشدین که کمک کنین ؟ مگه بابتش حقوق دریافت نمیکنین ؟ ارتباط خوب با شماها باعث میشه ماها راحت تر بیایم پیش تون . اگه دکتر نیستین ، اگه دکتری پیدا کردین که آدمیزادی باهاتون حرف میزنه ، سفت بچسبینش ! ولی نه خیلی سفت... به بقیه هم معرفیش کنین . مرسی !
راستی قدر دوست هایی که توی تجربه های تلخ کنارتون هستن بدونین ! این دوست ها گنجن ، غنیمتن ، فوق العاده باارزشن . این آدم ها جاشون توی قلب ماست !