راضیه زارع
راضیه زارع
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

خاطره بازی| خیابان قصرالدشت

یکی از شنبه های دی ماه 98 بود. دانشکده مهندسی 2 خیابون ملاصدرا، امتحان پایان ترم اسمبلی داشتیم. من امتحان رو که تموم کردم، از اونجایی که خوب نشده بود و اصلا حوصله نداشتم، راهمو گرفتم که برگردم خوابگاه ارم. وسط های راه یادم افتاد که باید جزوه الک می دادم به یکی و دست از پا درازتر، دوباره برگشتم دانشکده. برگشتنم باعث شد دوتا از دوستان رو ببینم و نتونم پیشنهاد چای خوردنشون رو رد کنم. چون یه بارون بی جونی میومد، رفتیم نشستیم تو بوفه نفت و گاز. چایی خوردیم(شاید هم یه نوشیدنی دیگه بود ولی من دوست دارم چایی خورده باشیم) و غیبت استاد اسمبلی کردیم. بعد هم فال هایی که روی لیوان های کاغذیمون بود رو برای هم خوندیم. نمیدونم کی اون وسط پیشنهاد بیرون رفتن داد. بحثمون شد که توی این هوا و با این همه کار، بریم یا نه. بعدش هم بحثمون شد حالا که قراره بریم بیرون کجا بریم اصلا. برخلاف متداول ترین پایان برای بحث های دخترونه، که من باید به یکی یه حرفی میزدم تا اون قهر کنه و برنامه کلا کنسل بشه، این بار متاسفانه کسی قهر نکرد و ما رفتیم بیرون.

از اونجایی که اینجانب ارادت خاصی به محله قصرالدشت شیراز دارم و دوستان هم ارادت خاصی به من، تصمیم بر این شد، که بریم خیابونهای قصرالدشت رو متر کنیم!

نمایی از خیابون های قصرالدشت مناسب جهت متر کردن
نمایی از خیابون های قصرالدشت مناسب جهت متر کردن


هنوز از پله های استگاه مترو، پایین نیومده بودیم که صدای جون گرفتن بارون رو شنیدیم ولی به جهت اینکه به روزگار نشون بدیم ما پرروتر از این حرف ها هستیم? سوار مترو شدیم.

گلخونه های باغ های قصرالدشت، یکی از دلبرترین اماکن رایگان نه تنها شیراز، بلکه دنیا هستند(دروغ میگم من بقیه جاهای دنیا رو ندیدم!). خبر خوب اینکه علاوه بر رایگان بودن بازدید، قیمت گلدون ها هم خیلی مناسب هست. خوب بذارین بهتون آدرس بدم. از یه ایستگاهی توی شیراز سوار مترو بشین(شیراز یه خط مترو بیشتر نداره!) و وقتی اون خانم گفت ایستگاه قصرالدشت، از درب های سمت راست پیاده بشین و توجه کنید که از خط زرد لبه سکو عبور نفرمایید. بعد، از ایستگاه بیاین بیرون و از اولین نفری که از کنارتون رد شد بپرسید گلخونه های قصرالدشت کجاست. علی رغم اینکه مردم شیراز توی آدرس دهی فوق العاده هستند، ولی باتوجه به اینکه این خیابون زیادی سرراست هست، متاسفانه شانس این رو ندارن که خیلی گیجتون کنن و شما سریع میتونین یه خیابون دراز که این ور و اونورش، همش گلدون هست رو پیدا کنین!?

 یه خیابون دراز که این ور و اونورش، همش گلدون هست مناسب جهت هدیه روز مادر و سایر مناسبت ها
یه خیابون دراز که این ور و اونورش، همش گلدون هست مناسب جهت هدیه روز مادر و سایر مناسبت ها


گول ورودی کوچولو این گلخونه ها رو نخورین و واردشون بشین. خیلی از این گلخونه های کوچک سر خیابون، ورودی یه باغ خوشگلن که میتونین مجانی واردش بشین و از گل هاش لذت ببرین. هرکدومشون هم یه جوری متفاوت با بقیه دلربان..

نمایی از درون گلخونه ها.بعضی هاشون علاوه بر گلدون، آبشار مصنوعی، پرنده، درخت یا کارگاه گلدون سازی هم دارن
نمایی از درون گلخونه ها.بعضی هاشون علاوه بر گلدون، آبشار مصنوعی، پرنده، درخت یا کارگاه گلدون سازی هم دارن


خلاصه اینکه اون روز، ما وقتی از ایستگاه مترو قصرالدشت اومدیم بیرون، بارون به طرز وحشتناکی شدید شده بود و هوا هم تقریبا تاریک بود. از اونجایی که من یه ماست موسیر از سلف توی کیفم داشتم، پیشنهاد دادم یه بسته چیپس بخریم و حین قدم زدن بخوریم. دقایقی بعد، در حالی که از شدت بارون مقنعه هامون چسبیده بود به سرمون، بسته چیپسمون کامل خیس بود، دستامون ماستی بود، پاچه هامون کامل توی آب بود و یکی از دوستام هم در حال غر زدن بود، اون یکی گفت "وای ما چقدر خوشبختیم!"

به دلیل اینکه سر و وضعمون خیلی مناسب بود، تصمیم گرفتیم بیشتر از این جلوی باغبون های محترم آبروریزی نکنیم و رفتیم توی سرویس بهداشتی پایانه تا بلکه یکم خودمون رو سروسامون بدیم و البته بخندیم. من حدود 10 دقیقه فقط داشتم آب از چادر و مقنعه می گرفتم، چندتا دستمال کاغذی هم گذاشتم لای گوشم و مقنعه تا بلکه احتمال سرماخوردگی رو کاهش بدم. در نهایت در حالی که روزگار از پررویی ما، دهنمون رو سرویس کرده بود? اون یکی دوستم که بیشتر غر میزد با اتوبوس رفت خونه و من و اون یکی که احساس خوشبختی می کرد، راه افتادیم سمت ایستگاه مترو تا بریم نمازی.

از اونجایی که قصرالدشت از مناطق اعیونی شیراز محسوب میشه، شما احتمالا میتونین چیزهای لاکچری هم توش پیدا کنین. ما برای اولین بار در کل زندگیمون، اون شب توی قصرالدشت هویج زرد دیدیم! باتوجه به اینکه اینجانب، در بین هم اتاقی ها به خریدن خوراکی های عتیقه مشهوره، گفتم امتیاز این مرحله رو هم از دست ندم و هویج زرد رو بخرم، تا خوراک صحبت بچه های اتاق رو تا مدتی تامین کنم!

هویج های زردی که اون شب گرفتیم
هویج های زردی که اون شب گرفتیم


بالاخره ما دوتا رسیدیم نمازی و دوستم با اتوبوس رفت خونه شون. منم چون حوصله ام نبود منتظر خط 74 وایسم، رفتم که تاکسی بگیرم تا ارم. و اندازه رسیدن 4 تا خط 74 و 2 بار پیاده رفتن و اومدن، صبوری کردم تا تاکسی پیدا شد و بالاخره رفتم خوابگاه.

شانس آوردیم هیچ کدوممون سرما نخوردیم ولی حتی اگه سرما هم خورده بودیم ارزشش رو داشت. ما چند ساعت از روزهای غم انگیز و پرحاشیه دی ماه 98، وسط امتحان ها و بحث های سیاسی، فارغ از هیاهوی دنیا و غافل از حوادث پیش رو، به هیچ چیز فکر نکردیم، خندیدیم و زندگی کردیم.

پ.ن1: من اهل خاطره نویسی نیستم، پس همین جا بابت قصور نوشته ام که ناشی از بی تجربگی ام بود، عذرخواهی می کنم.

پ.ن 2: عکس های مربوط به گلخونه های محله قصرالدشت رو از سایت ایران جیب برداشتم. گل ها هم اگرچه توی هرفصلی، زیبا هستند ولی بهترین زمان گل کردنشون، اسفند تا اردیبهشت ماه هست.

پ.ن3: از دوست خوب ویرگولی، مهدیس حاجیانی عزیز، ممنونم که نوشته خوبش باعث شد من به یاد این خاطره بیفتم.


دلتون شاد?







خوشبختیحال خوبتو با من تقسیم کنشیرازخاطرهدوران دانشجویی
«قصه‌هایم برای تو! بگذار توی باغچه‌ات»
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید