ویرگول
ورودثبت نام
ربکا
ربکا
ربکا
ربکا
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

باد می‌وزد...

باد می‌وزد،

بوی دود و خاک و دوری را با خودش می‌آورد.

زمین، خسته از زخم‌های پی‌درپی،

آسمان، گرفته و کم‌حوصله،

و ما، در پناه پنجره‌ای شکسته،

هنوز به طلوعی فکر می‌کنیم

که وعده‌اش را هیچ جنگی نتواند بگیرد.

ما با دستانی که هنوز می‌لرزند،

بذر صلح می‌کاریم

در دل خاکی که یادش رفته چگونه شکوفه بدهد.

اما ما یادمان نرفته.

ما هنوز بلدیم عشق را، دعا را، آشتی را.

و روزی،

روزی دوباره سبز خواهیم شد.

درخت خواهیم شد با شاخه‌هایی رو به آفتاب،

و ریشه‌هایی عمیق‌تر از تمام ترس‌ها.

۰
۰
ربکا
ربکا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید