ربکا·۴ ماه پیشباد میوزد...باد میوزد،بوی دود و خاک و دوری را با خودش میآورد.زمین، خسته از زخمهای پیدرپی،آسمان، گرفته و کمحوصله،و ما، در پناه پنجرهای شکسته،هنوز…
ربکا·۶ ماه پیششبنوشتههایمنوشتن، پناهیست برای دلهایی که در سکوت میسوزند و لبخندهایی که تمام نمیشوند، چون باید بمانند...و اگر روزیتصادفی، بیهوا،چند خطی از این وا…
ربکا·۶ ماه پیشتو حساسی.از بچگی صدای دنیا تو گوشم پیچید که: زیادی حساسی، زود گریه میکنی، چرا اینقد فکر میکنی؟ بیخیال شو، ولش کن…من اما دلی داشتم که با یه نگاه م…
ربکا·۶ ماه پیشویرگول برای من یعنی...ویرگول برای من، یعنی یک پنجرهویرگول برای من فقط یک سایت نیست. یک پنجره است رو به دنیایی که توش میتونم خودم باشم.اینجا کسی ازم نمیپرسه چ…
ربکا·۷ ماه پیشاو ماند .و در آخر، او ماندبا دستانی که هنوز بوی رویا میدادو چشمانی که شب را بیشتر از هر طلوعی میشناختاو ماند، میان صفحاتی پر از ناگفتههابا قلبی ک…
ربکا·۷ ماه پیشدوست داشته شدنفقطمیخواستم کسی باشدکه از میانِ تمامِ لبخندهای اجباریامرد شودو برسد به جایی کهمن،خودِ واقعیام راسالهاستپنهان کردهام…کسی کهبا یک نگاه،پ…
ربکا·۷ ماه پیشحسرت زندگیانگار یه جایی بین همهی این رفت و آمدها، گم شدیم.نه خاطرهای که گرممون کنه، نه آدمهایی که ما رو همونطوری که هستیم بخوان.فقط یه مشت روز تکر…
ربکا·۸ ماه پیشبارانهیچکس زیر باران نمیماند مگردلش از آفتاب دنیا گرفته باشد،مگر خیال کند شاید این بارانچیزی را بشوید که سالهاست بر دل مانده...مگر به صدای قط…
ربکا·۸ ماه پیشزندگیزنده بودن همیشه به تپیدن قلب نیست...گاهی وقتا، حس زنده بودن از یه چیزای کوچیک میاد؛مثلاً وقتی یکی به حرفهام با دقت گوش میده،وقتی عادتهای…