سلام
همین روزهاست که دوباره ملموس تر میشوی و راحت تر میتوانم تورا به یاد بیاورم.
هیچ وقت آنقدری که تو را دوست خود میدانستم به زبانش نیاوردم، البته که تو مرا میبینی و بیشتر از قبل خجالت زده میشوم.
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه دارم، دنیایم ویران و چراغ امیدم خاموش شده است، راهم را گم کردهام، و کسانم را نمی توانم سنگ صبور دردهای بسیارم کنم.
تنهاییم من را به سراغ تو آورد، میبخشی که آرامش از تو گرفتم و این دنیای پست را باز به یادت آوردم.
همه چیز همانطور است که برایت گفتم، دعوا هنوز همان است و من هم هنوز دلشکسته و حیرانم، به گمانم تو درد مرا میفهمی، که چگونه روح و رسول را کنار هم بگذاری و خدایت همان خدایت باقی بماند.
یاد منم باش دوست عزیزم.... خاطرت در یادم زنده است.