ویرگول
ورودثبت نام
رضا نظامی
رضا نظامی
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

تریاق، مسیر شخصی

همه ی ما در مورد منحصر به فرد بودن تک تک افراد بشر بسیار شنیده ایم. خالق یکتا در تک تک ابنا بشر این ویژگی یگانه بودن خود را به ودیعه گذاشته و با پدیده ای چون اثر انگشت آن را به ما ثابت کرده است. این ویژگی خالق بی همتاست! هر کدام از ما بی نظیر آفریده شده ایم، در بعد روانی و در بعد فیزیکی! امروز علم ثابت کرده است علاوه بر اثر انگشت، DNA ، اسکن سه بعدی گوش، عنبیه چشم، بوی بدن، ماهیچه زبان و بند انگشتان هر فرد نیز کاملا منحصر به فرد است.

شما منحصر به فرد هستی، مانند راه ات
شما منحصر به فرد هستی، مانند راه ات

حالا یک سوال خوب می توان پرسید: آیا امکان دارد ما منحصر به فرد باشیم اما راه مخصوص به خودمان را نداشته باشیم؟

آیا می شود فیزیک ما و روح و روان ما منحصر به فرد باشد اما راه دونفر از ما با هم یکی باشد؟

الطرق الی الله بعدد نفوس الخلایق : راه های رسیدن به خدا به اندازه مخلوقات اوست.

اما راه رسیدن به خدا دقیقا چیست؟

راه تو همان راه خداست!
راه تو همان راه خداست!


این راه همان راه توست! راهی که در وجودت به ودیعه گذاشته شده است، همان راه فطری ات. راهی که با پیمودن آن گوهر پنهان وجودت را آشکار می کنی و یگانه بودنت را به خالق و خودت ثابت می کنی.

تمام افرادی که در تاریخ بشر تاثیر گذار بوده اند، از پیامبران و امامان و بزرگان گرفته تا دانشمندان و مخترعان و فیلسوفان به راه خودشان رفته اند. به آنچه آنها را از درون صدا زده توجه کرده اند و به آن پرداخته اند.

از جمله این افراد بی نظیر مولانای جان است. او که با دیدن شمس آتش اشتیاق درونی اش آنچنان فعال می شود و چشمه فطری اش آنچنان می جوشد که کلامش بعد از هفتصد سال تازگی و طراوت بی نظیری دارد.

شعر عمیق وقتی با موسیقی زیبا تلفیق می شود خوراکی درخور جان آدمی تولید می شود که تا اعماق دل نفوذ می کند. چنانچه خواننده این اثر موسیقایی درک صحیحی از پیام واقعی شاعر داشته باشد، طوری آن را اجرا می کند که لاجرم بر دل نشیند!

https://upmusics.com/%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86-%DA%86%D8%A7%D9%88%D8%B4%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%82/

در ادامه قصد داریم با دیگاه راه منحصر به فرد شخصی (فطری) به این اثر نگاهی بی اندازیم:

ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی

دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیده ام

خود واژه مردم کدی قابل تامل است!

چندی پیش برای پسر سه ساله ام کلاهی آبی رنگ خریدیم. او که خوشحال بود ذوق پوشیدنش را داشت و می خواست در اولین بیرون رفتن از منزل آن را بپوشد، کلاه زمستانی بافتنی و آبانماه! در پاسخ به درخواست او با چهره ای حق به جانب گفتم : اگر این کلاه را الان بپوشی، به تو می خندند. او پاسخ داد : بابا کی می خنده؟ کمی فکر کردم.... پاسخ همین مردم این بیت بود.

همین مردمی که همه ما می شناسیم. همین عرف ها و رسومات و قوانین نانوشته ای که اغلب بندی محکم و نامرئی بر دست و پای ما زده اند و مانع از زندگی کردن حقیقی ما می شوند. مولانا می گوید از من نخواهید طبق اصول شما رفتار کنم. آنطور که من فکر می کنم برای شما قابل درک نیست و حتی از تصور دیوانگان شهر شما هم خارج است. در مسیر منحصر به فرد ما که منطبق بر فطرت ماست بسیاری جاها نیاز است کارهایی انجام دهیم که با منطق عمومی جامعه به طور کلی ناسازگار است. مثال معروفی در زندگی شخصی بنده وجود دارد در مورد انتخاب شغل : در سال 88 بین دو شغل یکی دولتی با حقوق ماهانه 800.000 تومان و دیگری خصوصی با حقوق 400.000 تومان وقتی از آن ندای درونی طلب کمک کردم، گزینه دوم را پیشنهاد داد. اما منطق غالب جامعه این است که شغل دولتی امنیت دارد، حقوقش دو برابر دیگری است و ..... . حالا بعد از حدود سیزده سال مطمئن هستم که انتخاب صحیح را انجام دادم و نتایج درخشان موید این موضوع است.

امروز عقل من زمن یکبارگی بیزار شد

خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیده ام

انسان همواره دو صدا را می شنود. ندای قلب (همین ماهیچه تپنده در سینه) و ندای ذهن. ما همواره در حال گفتگوی درونی هستیم. قلب جایگاه پروردگار است و ذهن جایگاه شیطان. ندای قلبی ما را به آرامش می خواند و ندای ذهنی با انواع کلک ها و تکنیک های به ظاهر منطقی سعی در مشوش کردن احساس ما دارد. در این بیت منظور مولانا از عقل همین ذهن است. دیگر ذهن از این بی توجهی های مدام به او و پرداختن به ندای قلب بیزار شده و از در تهدید و ترس وارد شده است. مولانا می گوید ذهن می خواهد با ترس مرا از دنبال کردن مسیر شخصی و سر سپردن به ندای قلبی بازدارد اما خیال می کند من بازی را بلد نیستم و دستش را نخوانده ام.

در دیده ی من اندرآ، وز چشم من بنگر مرا زیرا برون از دیده ها منزلگهی بگزیده ام

اگر می خواهی احوالات مرا درک کنی بیا و با دیدگاه من به من نگاه کن. زیرا فارغ از دیدگاه ها و طرز فکرها و عرف های جامعه برای خودم دنیای منحصر به فردی ساختم. مولانا خیلی نرم اشاره می کند ما حق نداریم ظاهر زندگی دیگران را ببینیم و باطن آن را قضاوت کنیم. و این قضاوت کردن یکی از شایع ترین بیماری های روانی عصر ماست و اغلب دچار آن هستیم، در این بیت مذمت شده است و برای رهای از آن نیاز به توبه مدام داریم.

من از برای مصلحت در حبس دنیا مانده ام

من از کجا حبس از کجا، مال که را دزدیده ام

این کلام زیبای مولانا بیتی از همام تبریزی را به ذهن متبادر می کند:

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

یا خود مولانا در مثنوی می فرماید

این جهان زندان و ما زندانیان حفره کن زندان و خود را وا رهان

در واقع پرورگار یکتا از روح خود در کالبد انسان دمیده است (نفخت فیه روحی) و با ابزاری به نام کالبد فیزیکی به او فرصت تجربه کردن خود را در این جهان مادی داده است. مولانا می گوید روح من در حبس قرار گرفته است. نتیجه رفتن به مسیر صحیح منحصر به فرد و دنبال کردن ندای قلبی، پاره کردن بندها و آزاد شدن از زندان باورهای محدود کننده ای است که اجازه تجربه زندگی واقعی را از ما گرفته است. کافی است نگاهی به زندگی خودمان بی اندازیم. آنچنان در دام زنجیر های محکم گرفتاریم که حتی جرات تصور کردن رهایی از این محدودیت های ذهنی را نداریم.

تو مست مست سرخوشی من مست بی‌سر سرخوشم

تو عاشق خندان لبی من بی‌دهان خندیده‌ام

مستی تو در سر و خندیدنت با دهان و طبق عادتها و ظاهری است. آیا تا بحال مستی را دیده ای که بدون سر، شاد و سرخوش باشد؟ آیا تا بحال خنده بدون دهان دیده ای؟

مولانا اشاره می کند به رد شدن از ظواهر و رفتن به عمق معانی.

مستی و سرخوشی حاصل از شراب انگور کجا و مستی و شادی حاصل از شراب روحانی (آگاهی های ناب الهی) کجا؟!

خندیدن ظاهری کجا و شادی درونی حاصل از کشف حقیقت و کنار رفتن پرده ها کجا!

به قول جناب شیخ بهایی

ساقیا بده جامی زان شراب روحانی تا دمی برآسایم زین حجاب ظلمانی

چندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرا

زیرا از آن کم دیده‌ای من صدصفت گردیده‌ام

هرچقدر می خواهی در من نظاره کن، تو نمی توانی مرا بشناسی!

مانند من کسی را ندیده ای. زیرا من با حرکت در مسیر الهی منحصر به فرد خودم، مجموعه ای از صدها صفت هستم که کاملا یکتا و بی همتاست و در جای دیگری مشاهده نکرده ای.

در زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکن

صد جان شیرین داده‌ام تا این بلا بخریده‌ام

با نگاه کردن به من ممکن است گمان کنی من مریض هستم! اما تو با عینک مردمان و از دیدگاه خودت مرا قضاوت می کنی. نکند گریه و زاری راه بی اندازی. من برای رسیدن به این مرحله و پیدا کردن راه حقیقی خودم بهای زیادی پرداخت کرده ام.

پیش طبیبش سر بنه یعنی مرا تریاق ده

زیرا در این دام نزه من زهرها نوشیده‌ام

تو برای قرار گرفتن در مسیر الهی خودت بایستی به طبیب ات (همان ندای درونی که از قلب بر می آید و تو را به آرامش و امید و توکل دعوت می کند) اعتماد کنی.

تریاق معجونی مرکب از هفتاد دواست که هر مرضی در هر مریضی را درجا درمان می کند و علم تریاق سازی از داروسازی بسیار پیشرفته تر است.


اگر اعتماد کنی او در مراحل مختلف زندگی ات و در بخش های مختلف این سفر شگفت انگیز به تو معجون نجات بخشی را معرفی می کند که قطعا درمان تو خواهد بود!

مولانا از تجربه زیستی خودش برای ما می گوید: من در این مسیر زیبای منحصر به فرد محقق ساختن خود الهی ام، بارها زهر هایی حاصل از عدم توجه به ندای قلبی ام را چشیده ام که هر بار با توبه و بازگشتن به مسیر شفا یافتم!

زندگی شخصیمسیر شخصیآرامشموفقیتمنحصر فرد
کار آفرین و هم بنیانگذار ایده پردازان بهیاد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید