Rahele_alz
Rahele_alz
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

بخوابیم آقا...

موسیقی کازابلانکا (1942)

کاش اینجوری بود که صبح بیدار شی.

بارونیتو بندازی رو شونت، بزنی بیرون.

کافه همیشگی.

_ یه لیوان شیر لطفا.

دو صفحه کتابِ کفر بزنی به کمرت.

بارون بگیره.

چترتو تو کافه جا بزاری.

راستِ خیابونو بگیری انقدر راه بری که هوا تاریک روشن شه.

بارون که تند شد به یه سالن تئاتر پناه ببری.

نمایش امشب کازابلانکا؛

_کسل کننده س!

پس چشمات سنگین میشه

میخوابی تا آخر نمایش.

چشماتو که باز کنی، اطرافت کلی صندلی ببینی با هیچی آدم.

راهتو کج کنی سمت خونه

همه خوابن

بارونیتو پرت کنی یه گوشه ای و پتو رو بپیچی دور خودت.

بخوابی؛ انقدر بخوابی که انگار قرار نیست هیچوقت بیدار شی.





می نویسم؛ اما نه به آن صورت.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید