Rahele_alz
Rahele_alz
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

شعرِ بی قافیه، بدون وزن؛ بی قائده

و کُلی شاعرانِ خوبِ دیگر...
و کُلی شاعرانِ خوبِ دیگر...



یک صبحِ تابستان

با آواز پرستویی که بالای سرم پرواز می کرد بیدار شدم

همینطور خیره نگاهش کردم

می رفت که برود

هی به شیشه میخورد و بر میگشت

آخر به پنجره ی بازی رسید

راهش به بیرون را یافته بود

پر زد و رفت

مرا با آوازش بیدار کرد و رفت که رفت

#خود_نوشته



اگر مایل بودید میتونید از طریق این لینک شعرِ های قشنگ شاعرانمون رو بخونید :)



می نویسم؛ اما نه به آن صورت.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید