حسین | righteous
حسین | righteous
خواندن ۲ دقیقه·۸ ماه پیش

خط‌خطی های معمولی یک جوان معمولی...

سال عجیبی بود، پر از شکست، در واقع تعداد شکست هاش ده به یک از پیروزی هاش بیشتر بود، ولی سال خوبی بود، عجیبه نه؟ به طرز عجیبی این سال رو دوست داشتم، یه جورایی ناراحتم که تموم شده.

یکی از اتفاقات فوق‌العاده امسال آشنایی با این محیط و آدماش بود، کسایی که قبل از اینکه بفهمم روم اثر گذاشتن و منو به آدم بهتری تبدیل کردن:)

تجربه نوشتن، آشنایی با آدمایی شبیه به خودم، و گرفتن انرژی دوباره بلند شدن از همون آدم‌ها، ‌و یاد گرفتن رسم رفاقت از همون رفیق‌های ویرگولی.

بریم قسمت بعدی قصه مون:)
بریم قسمت بعدی قصه مون:)

کارهای زیادی میخواستم برای سال ۱۴۰۳ انجام بدم، در صدر اون‌ها کنکورم، اما همین دیروز متوجه شدم که مشکل نظام وظیفه دارم!

خب جونم براتون بگه من یک بار از دانشگاه روزانه انصراف دادم، و یک بارم باز قبول شدم و ثبت نام رو نصفه ول کردم، اگه یک بار دیگه شرکت کنم و دقیقا چیزی رو که میخوام رو هم قبول بشم، نمیتونم دوباره معافیت بگیرم، یعنی کنکور رو که بدم ارتش میوفته دنبالم که یه وقت فرصت اتلاف وقت مطلقی به اسم سربازی رو از دست ندم!

حسم؟ اول شوک، اما حالا آرامش و شادی، امسال خیلی کارها بود که می‌خواستم انجام بدم، دونه دونه بگم؟

یادگیری سومین زبان برنامه‌نویسی، نوشتم درست حسابی داستانم قبل از اینکه سرنخ قصه از دستم در بره، توسعه روابط و نمره هام در دانشگاه، تقویت زبان انگلیسی، یادگیری درست درمون زبان ژاپنی گرفتن گواهینامه و در کنار اینا کار کردن و گیر آوردن سابقه کار!

یا خدا، میخواستم برای کنکور هم بخونم؟ آجری چیزی خورده بود تو سرم؟

پس به نحوی توفیق اجباری بود.

درسته همه این کارها یکمی زیاده، ولی حالا که روزی هفت ساعت درس خوندن‌ام آزاد شده می‌تونم یه کارایی بکنم.

البته دلم می‌خواست زندگی توی یه شهر دیگه رو تجربه کنم، توی یه دانشگاه بهتر درس بخونم، فرصت های بیشتری داشته باشم، ولی تقلا کردن در مقابل امر اجتناب ناپذیر نتیجه‌ای نداره.

تازه، شاید با کنار رفتن سایه کنکور از بالای سر زندگیم یکمی بهتر به کارام برسم.

خب پس دوستان کنکوری، من از این قطار پیاده میشم، کلا از اول هم اشتباه کردم که فکر کردم با یه بلیت درجه هفت و هشت (مدرسه دولتی درب و داغون در دوران کرونا!) شانسی برای رسیدن به مقصد داشتم.

امیدوارم شما به مقصدی که دوست دارید و دلتون پیش‌شه برسید، و اینطوری ۱۴۰۳ یکی از بهترین سال‌های زندگی تون باشه.

پ.ن۱: سال نوی همگی تون مبارک، امیدوارم بهترین سال زندگی تون منتظرتون باشه:)

پ.ن۲:یه جوان معمولی! اول نوشتم نوجوان، اما خیلی یهویی یادم اومد دیگه نوجوان محسوب نمیشم، خدایا، پس ۱۵ تا ۱۸ سالگی من کو؟

خداروشکر که هنوز هم فرصت های خیلی خوبی دارم

خداروشکر که تونستم رابطه ام رو با خانواده‌ام بازسازی کنم

خداروشکر که هنوزم مستعد عیدی گرفتن هستم:)

اتلاف وقتزبان انگلیسیزبان برنامه‌نویسیدلنوشتهزندگی
یه روزی سرگرم کننده ترین داستان دنیا رو می‌نویسم!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید