سلسله متن ها راجب ابن سینا. فکر کنم 3 یا 4 قسمت بشه. بخش زیادی از متن زیر مو به مو از روی تدریس
جناب نصرالله حکمت نوشته شده و همهگی تفکر جناب ابن سینا هستش.
دوست داشتید بخونید. اگر گنگ بود بپرسید، تا جایی که عقلم بکشه و یه ذره خوانش کوچیکم جواب بده پاسخگو هستم :)
از نظر ابن سینا علت وجود فلسفه، وجود و هستی است چون تمام موجودات وجود دارند. حتی خدا اگر باشد. پس دانشی به نام فلسفه یا ما بعد الطبیعه داریم که موضوع آن هستی یا وجود است. دانشی که فراگیر است و تمام موجودات را پوشش میدهد.
فلسفه ارسطویی و ابن سینا شبیه به هم هستن ولی یه تفاوت واضح دارن.
ارسطو معتقد بود در بیرون از انسان حقیقتی هست که انسان باید با اون تطبیق پیدا کنه. حالا سوال پیش میاد:
اون حقیقت چیه؟ آیا اون حقیقت منفعله؟ پرسش ابن سینا هم همینه. میپرسه که آیا این حقیقت متحرک و فعاله یا یه گوشه نشسته و منتظره تا کشف بشه؟
طبق گفته ابن سینا این حقیقت فعاله و این یه سوال دیگه به وجود میاره: آیا این حقیقت میخواد شناخته بشه؟ نشونه داره برای شناخت؟ آیا کسی قادره که بشناستش؟
مکس شلر یک فیلسوف المانیه که بهش میگن فیلسوف دل. اون میگه که:
اگر حقیقت این عالم خودش را نشون نمیداد انسان قادر نبود آنرا بفهمد و درک کند. پس ان حقیقت باید زنده، حی، فعال و اگاه باشد و ارادش تعلق گرفته باشد به اینکه دیگران او رو بشناسن.
بلافاصله ابن سینا سوال بعدی رو میپرسه: این حقیقت اگاه و فعال است و فرض میکنیم میخواد خودشو بشناسونه. سوال اینکه ایا خودش رو عیان کرده و نشون داده؟
ابن سینا معتقده اگر نشون نداده، پس فلسفه یه دروغه بزرگه. ابن سینا در تمام عمرش تلاش میکنه این حقیقت رو بشناسونه و دین و خدا رو از زندان متولیان دین خارج کنه. ایراد بزرگ حال حاضر هم همینه که کسی مثل ابن سینا نیست که این فضای اشباع دینی رو مقداری رقیق کنه.
اشباع دین چیه؟ خیلی چیزها برای انسان مفید است. اما به اندازه اش. آب مایه حیات ماست. اما اگر کسی کله من رو در بشکه آب فرو کنه و نگه داره من حیاتمو از دست میدم. دین و خدا و پیغمبر و هر چیز دیگری هم اگر به وضعیت اشباع در بیاد ما رو خفه میکنه. ما امروز با دین و خدا خفه شدیم. در این فضای اشباع دینی سخن گفتن از ایمان به خدا دشوار است.
خب حالا ابن سینا همزمان میخواد اونایی که منکر حقیقت این عالم هستن رو باهاشون حرف بزنه. و از طرف دیگر میخواد خدا رو از زندان هرگونه قرائت انسانی نجات بده. امروز ما با این مواجهیم. خدا رو در قرائت خودشون حبس کردن و ما فراری شدیم. و این فرار ما به منزله این است که ما هم قفلی به قفل های این زندان اضافه کنیم. حالا تمام تلاش ابن سینا این است که خدا رو از محبس تمام کسانی که میخوان خدا رو تبدیل به دکان کنن نجات بده.
ابن سینا بر خلاف سقراط و ارسطو که در آتن با سوفسطاییان درگیر بودن (سوفسطاییان معتقدن حقیقتی نیست یا اگر هم هست قابل گفتوگو نیست) در یک جامعه دینی زیست میکرده و سعی میکرده فلسفه رو با پیامبران مواجه کنه. یعنی در مواجه با کلام با پیامبران که معتقدن قدرتی فرا عقلی وجود داره، میاد و سعی میکنه عقل رو هم داخل بازی بیاره. حالا این مسئلهای هستش که در این کشور هم وجود داره. عین کلمات رو ذکر میکنم:
حال توجه کنید مساله ابن سینا مساله امروز ماست. چهل ساله درگیر این هستیم که کی باید مملکت رو اداره کنه؟ دین یا عقل؟ و هرکدام چگونه؟ اوایل انقالب بحث تعهد و تخصص. که عبارت دیگر همین دین و عقل است. اون روز میگفتن تعهد برتر از تخصص است. پس این مساله زنده ماست. اینکه ما چشممان را ببندیم و نخواهیم مسائل متن جامعه مون رو ببینیم به این معنی نیست که مسائل از بین رفتن. درسته امروز تفکر در این ممکلت تعطیله و جریان مدیریت این مملکت هیچ نیازی به متفکر احساس نمیکنه و متفکر کال محذوف است، اما این چیزی از مسئولیت صاحبان تفکر کم نمیکنه. نسل آینده به این تفکر نیاز دارد
ابن سینا میاد و نتیجه گیری میکنه: قبل از ورود به دنیای فلسفه باید به حقیقت هستی ایمان بیاریم.
ما برای ورود به فلسفه نیاز به یک ایمان پیشا فلسفه داریم. ایمان پیشا فلسفی چیه؟
جایی که ما اونجا با عقلمون و ادراکمون و با تامل و استدلالمون حضور داریم. انسان با همه خودش اونجا حضور داره. همه این ماجراهای استدلال و برهان و تعقل رو ما پدید نیاوردیم. دیگران پدید اوردن و ما داریم مصرف میکنیم. انسان کجا خودشه؟ و کجا با همه خودش حضور داره؟
در اصل تمام چیزی که ما امروزه هستیم حاصل مصرف گرایی ما و نور انداختن دیگران به ماست. ولی ساحت پیشا فلسفه جایی که تاریکه، ما قدرت دیدن نداریم ولی میتونیم صدای حقیقت رو بشنویم:
«رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا» آل عمران، 193
خدایا ما شنیدیم صدای یک منادی رو که به ما میگفت به خدایتان ایمان بیاورید و ما ایمان اوردیم.
سوال بعدی اینه که الان اون صدا کجاست؟ ایا ما اجازه میدیم الان که اون منادی با ما سخن بگه؟ و اگر سخن بگه ما صداش رو میشنویم؟
فرق خدای ابن سینا و ادیان ابراهیمی با خدای ارسطو در همینه. خدا ارسطو ساکته، خودخواهه ولی خدای ادیان ابراهیمی به انسان میاندیشد. و با انسان سخن گفته. ابن سینا میگه ما باید در ساحت ایمان پیشا فلسفی صدای خدا را بشنویم. این صاحت ایمان پیشا فلسفی باعث آزادی اندیشه ماست چون معتلق به غیب و ناشناختههاست. این ایمان به مجهول قفل همه دانسته های ما را میشکند و تازه راه را هموار میکند برای تفکر فلسفی.
ابن سینا بحث معاد رو باز میکنه. میگه که ما دو جور معاد داریم: معاد روحانی و معاد جسمانی
ابن سینا میپرسه: ایا معاد جسمانی است یا روحانی؟ ایا ما وقتی میمیریم و از بین میریم دوباره اون روز (که نمیدونیم کجاست و چگونه است و برای ما غیب است اما اهل ایمان به اون غیب ایمان داره) اون روز ما همین جسممون دوباره برمیگرده؟ یا نه جسممون نابود شده و روحمون میاد؟ مجرده و باقیه. این جسم مادی ما تجزیه و تحلیل میشه و وارد خاک میشه و از بین میره. روحمون برمیگرده. معاد جسمانیه یا روحانی؟
ابن سینا با عقل معاد روحانی رو اثبات میکنه ولی معاد جسمانی رو نمیتونه. ولی این ثابت نشدن باعث میشه اون انکارش کنه؟ نه. اینجاست که به ایمان پیشا فلسفه بر میگرده و میگه اگر خدا گفته پس حتما درسته. یه روایت هم اینجا از پیامبر نقل میشه:
یه روز یه عرب یه تکه استخوان رو پیش پیامبر اورد و اونا رو پودر میکرد و پرسید: من یحیی العظام و هی رمیم؟ پیامبر چی گفت؟ یحیی الذی انشاها اول مره. همون کسی که قبل اینکه این استخوان موجود باشه خلقش کرده و میتونه بعدا هم دوباره خلقش کنه
ابن سینا میگه من به لحاظ فلسفی و عقلی نمیتونم معاد جسمانی رو اثبات کنم ولی در ساحت پیشا فلسفی من این رو قبول دارم چون پیامبر و قرآن گفته. (نکته : بعدها ملاصدرا معاد جسمانی رو اثبات میکنه)
این نشون میده ایمان پیشا فلسفی افق گشایی میکنه و ضمنا این ازادی رو به انسان میده که در ساحت تفکر پیشا فلسفی هرگونه که میخواد بیندیشه. درست یا غلط. اصلا خطا اینجا مجاز است. درحالیکه ما از خطای فکری درساحت فسلفه ارسطویی میترسیم. ما حتی مجازیم که گناه کنیم. بر خلاف مدینه فاضله افلاطون. او گناهکاران رو اخراج میکنه و در دروازه اتوپیا شیطان رو اعدام میکنه. اما اینجا ما مجاز به گناهیم چون یک خدای بخشنده داریم. درحالیکه اونجا یک خدای خودخواه داریم.
پس در ساحت پیشا فلسفی انسان خودشه و حقیقت هستی. اما در ساحت فلسفه خودشه و گرفتار تعقل و تاملی که دیگران هم باید باهاش اشتراک داشته باشن. اینجا باید منطقی بیندیشه و تناقض گویی نکند. درحالیکه درساحت پیشا فلسفی شما مجاز به تناقض گویی هم هستید.
فلسفه از نظر ابن سینا یک موضوع فراگیر دارد که میشه درباره تمام هستی بحث کنیم. درباره نحوه وجودشان. برای داشتن چنین بحثی که ازادانه باشد و عقل انسان بتواند بدون هیچ قید و زنجیری تفکر کنه ما نیاز به یک ایمان پیشا فلسفی داریم. که با حقیقت هستی یک ارتباط داشته باشیم. حال از اندیشیدن هیچ هراسی ندارید. درباره مسائل هستی تامل میکنیم و میکوشیم درباره مسائلمون راه حلی بیابیم و بکوشیم گره از کار فروبسته انسان برداریم.