رُهــام
رُهــام
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

ابن سینا-2

ادامه مبحث اندیشه و تفکر ابن سینا با تدریس جناب نصر الله حکمت.
هرچیزی در متن زیر می‌خونید اندیشه و تفکر ابن سینا است و من از خودم چیزی رو در متن اضافه نکردم فقط صرفا چیزی که برداشت کردم از تدریس رو اینجا قرار میدم :)
اگر در رابطه متن سوالی بود، تو کامنت بگید. خودم که خیلی بلد نیستم ولی اگر جوابی درباره‌اش بود و بلد بودم می‌نویسم براتون :)
قبل از خوندن این متن هم بهتره که قسمت قبل رو بخونید:

https://vrgl.ir/p26Fn

انسان

حلقه وصل فلسفه ابن سینا (که در قسمت قبل نوشتم راجبش) و انسان ابن سینا، وجود خدای خالق هست. ابن سینا خیلی روی مخلوق بودن انسان تاکید میکنه. یکی از عمده تفاوت های خدای خالق ابن سینا و خدای یونان و اون خدای معرفی شده توسط افلاطون در این هستش که خدای ابن سینا، خدایی است که انسان رو دوست داره و به او عشق میورزه. یعنی در تمام فرآیند آفرینش (که بهش میگن قوس نزول) عشق خدا درونش دیده میشه. نکته مهم دیگه این هستش که ابن سینا انسان رو در طبیعت مورد بررسی قرار میده، یعنی ابن سینا وقتی طبیعیات و فیزیک رو بررسی میکنه به انسان میرسه. از درون این خاک و گل یک موجودی سر بر میاورد که جنس و سنخ او با همه موجودات دیگر طبیعت متفاوته.

نفس

ابن سینا تشریح انسان رو از نَفس شروع میکنه. البته نفس کلمه ای است که فراگیرتر از روان انسان است. یعنی ابن سینا وقتی درباره نفس بحث میکنه این هم شامل گیاهان میشه و هم شامل حیات جانوری و پس از آن حیات انسانی. یعنی در این طبیعت چیزی داره پدید میاد که با سایر اجزای طبیعت متفاوت است و این میره و میرسه به انسان. بهتره اینجا نفس رو «خود» ترجمه کنیم تا بحث جنبه انسانی‌تر به خودش بگیره. ابن سینا برای توضیح «خود» یک مفهومی معرفی میکنه به اسم انسان معلق.

انسان معلق

ابن سینا ما را دعوت میکند به اینکه بریم در فضای توهم یا تخیل و در ساحت خیالمون اینطور تصور کنیم که به صورت کامل خلق شده ایم. تمام اجزا و اندام ها رو داریم. و بیرون از جریان تدریج هم خلق شدیم یعنی عنصر زمان رو باید خارج کنیم از تصورمون. حالا تصور کنیم که دریک خلا پرتاب شدیم و تمام ارتباطمون با بیرون قطعه.
سوال ابن سینا این است که اگر ما در چنین فضایی قرار بگیریم آیا خودمان را در میابیم یا نه؟ او میگوید که ما در اون وضعیت خودمان را در میابیم. و یک نوع خوداگاهی داریم. دقیق‌تر بخوایم بگیم ما یک خود خدا آگاهی داریم پیدا میکنیم.

حرف ابن سینا اینه انسان صرفا فقط وجود نیست. انسان یه چیز دیگه داره که با او هست. از اون تعبیر میکنیم به پیداشدگی در برابر گم‌شدگی. زیرا اساس این وجودی که ما از موجودات میفهمیم در یک فضای محدود است. ما در یک فضای متناهی زیست میکنیم و احساس میکنیم اشیا پیرامون ما وجود دارند و ما هم وجود داریم. این مال این فضای متناهی است.
اما اگر چنانچه ابن سینا میگه ما و همه موجودات پرتاب بشیم دریک فضای خلا در یک فضای نامتناهی، اونجا دیگه وجود معنی نداره. گم شدگی اونجا معنی پیدا میکنه. تمام اشیا و موجودات در اون فضای نامتناهی مفقود هستند. منتهی انسان بر این گم شدگی وقوف پیدا میکند.
در قرآن ما کلمه «ضال» رو داریم. در ترجمه های این کلمه همه جا ضال رو گمراه ترجمه کردن. ولی در زبان عربی ضال به معنای گمراه نیست. به معنای گم شده است. وجدت الضاله یعنی گم شده را پیدا کردم. اون موقعی که گم شده به عربی میگن مفقود است. اون موقع که پیداش میکنیم میشه موجود، یعنی پیدا شده.

أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَىٰ ﴿٦﴾ مگر نه تو را يتيم يافت، پس پناه داد؟
وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ﴿٧﴾ و تو را سرگشته يافت، پس هدايت كرد؟
سوره ضحی

این کلمه ضال در سوره حمد آمده. اونجا ترجمه میکنن به گمراه. اما در سوره ضحی که میرسن دیگه در ترجمه ها جرات ندارن که پیامبر رو گمراه ترجمه کنن. اگر به جای ضال بذارید گم‌شده ، یک معنای انسانی پیدا میکنه.

گم شدگی یک معنایی است و حالتی برای انسانی که در اون فضای نامتناهی پرتاب شده و حالا باید یک اگاهی کیهانی وجود داشته باشه که این گم شده رو پیدا کنه و از اون وضعیت گم شده بیاره بیرون و اون رو «موجود» کنه. ابن سینا میگه حقیقت طبیعت و ذات انسان خود اگاهی است. یعنی انسان در این عالم موجودی است پرتاب شده در خال و یک اگاهی کیهانی این انسان رو پیدا میکنه و انسان میشه موجود. و خدا اگاهی پیدا میکنه.

ابن سینا با نشون دادن این خودِ شناور به ما قدرت و توانایی رو نشون میده که باعث میشه انسان در هرجایی و هر زمانی که اراده کند بتواند خودش را بتکاند، یعنی ذهن تکانی کند. انسان به این ذهن تکانی بی‌نهایت احتیاج دارد. برای اینکه ما دائما در معرض این خطریم که تبدیل به مجموعه از معلومات و اطلاعات بشیم. و این می‌تونه به مسخ انسان منتهی بشه. اما ابن سینا به ما آموخته ما میتونیم هر لحظه اراده کردیم در خلوت خودمون، خودمون رو به گونه ای تصور کنیم که تمام اون چه به ذهنمون اومده از ذهنمون بتکانیم.


این بخش انسان رو فعلا اینجا تموم میکنم. ادامه‌اش رو توی پارت بعدی میگم. بحث عجیبیه. هنوز خیلی مونده ولی از اونجایی که سنگین و خشکه تا حدودی و خودمم دهنم داره صاف میشه و هنوزم که هنوزه بخش زیادی رو درست نفهمیدم فعلا همین رو از من بپذیرید تا من بقیه رو آماده کنم :)
همین...
مرسی که خوندین :)

ابن سیناانسانهدفزندگیفلسفه
همه تو، ما هیچ، بر خود مپیچ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید