رُهــام
رُهــام
خواندن ۳ دقیقه·۱ ماه پیش

جمعه سیاه

در راستای پست قبل که روایتی بود بر فراموشی اقساط و صد البته مرگ، بر اساس اصرار دوستان بنا بر این شد که اینبار در ستایش اقساط هم چند کلمه ای بنویسم (وایب: سخنرانی کشیش در مراسم تدفین)
جدای تمام آن استرسی که ازش صحبت کردم و گفتم که چقدر گاها اقساط میتواند منجر به دیابت، فراموشی و حتی مرگ شود، اگر بخواهیم نیمه پر این لیوان پر از زهر را هم ببینیم میتوان گفت که خرید قسطی مثل جا به جا کردن کوهی است که سنگ به سنگ بارش را به دوش می کشیم. در کوتاه مدت نتیجه خاصی شاید نداشته باشد اما در بلند مدت میتوان فهمید که بله حتی کوه هم به کوه میرسد.
از بعد از اینکه اینجا گفتم اسنپ پی را کشف کردم و ممکن است تا آخرسال در زندان باشم (هنوز هم احتمالش را میدهم خصوصا با این حجم کتابی که فهمیدم میتوانم قسطی بخرم) به فارسی سخت، پدر اسنپ را در آوردم.
دروغ چرا، شب ها صدای زجه هایش را هم می شنوم. از آن دست کشف هایی بود که هر صد سال یکبار پیش می‌آید. آن روح ایرانی درونم به من گفت که بله، وقتی حتی کوچکترین چیز را هم میتوانم قسطی بخرم، پس چرا نخرم؟ من راضی، اسنپ راضی ...... گوربابای ناراضی.
البته چه کنیم؟ راه حلی من باب این وضعیت تورم نداریم. جوان ایرانی همین الان هم از زندگی ده - هیچ عقب است، مجبور است شبها نقشه دفن مخفیانه رویاهایش را بکشد، دیگر لااقل به نظرم بین نیمه یه آبی به او دهیم با شرافت تر مسابقه دهد. البته زیست ایرانی های سخت پوست همواره قابل تحسین است. اینکه در چنین وضعیتی هم راه حلی پیدا شود که لااقل یه آبی هم به بدن خسته مان برسد و هنگام دفن رویاهامان دسته بیل بشکند و کار به وقت دیگر موکول شود خودش برد است. این حرف‌ها توجیه کردن نیست، آن که باید بشنود و ببینید خودش متوجه می‌شود که وضع چگونه است.
از آنجایی که اشاره کردم استایل این متن شبیه موضع کشیش هاست به نظرم بهتر است رگ غرب زدگیم را بیشتر قلقلک دهم و به بلک فرایدی که پیش رو است هم اشاره ای داشته باشم. درست است که ادایی بازی بیش از حد کاری با ما کرده که عزیزانی، کریسمس را هم در ایالت خودمختار مغزشان تعطیل اعلام می‌کنند اما گاها این میان چیزهایی پیدا میشود که میتواند نفع خوبی برای خانواده ها داشته باشد. بلک فرایدی یا جمعه سیاه هم جز همین قاعده است. تخفیف است دیگر، استفاده کنید. اگر اقساطی با تخفیف بگیرید هم که دیگر نور علا نور. خامه روی کیک ( یا ادایی‌تر اینکه: چراغِ روی درخت کریسمس).
همین پارسال بود که دقیقا در همین روز شروع بلک فرایدی، جمعه سیاهی را به طور واقعی رقم زدیم. پدر وقتی ارقام را مشاهده کرد خانه را سیاه پوش کرد که البته حدودا دو هفته بعد وقتی دید قیمت همان کالاها چطور بالا رفتن و از طرفی دید اندازه 4 قسط هم فرصت پرداخت با قیمت قبل دارد، سیاه از تن درآورد که هیچ، ناپلئونی هم ما را مهمان کرد.
همین دیگر. شما را تنها میگذارم با اسنپ و بلک فرایدی که در راه است. پیشنهاد اصلی اینکه کتاب بخرید، فرصت خوبیه. بابت اقساطش هم نترسید در بدترین حالت، هم بند می‌شویم و یه گوشه کناری دوباره نقشه دفن رویاهایمان را می کشیم.

بلک فرایدیاسنپ‌پیخاطرهتجربهقسط
یک مجنون آزاد بهتره از صد عاقل مجبور
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید