اپیزود 1:
وقتی پستی می نویسی و در اون اعلام می کنی از شرایط زمانه ات خسته ای و از اینکه از سال 88 با گشت ارشاد مخالف کردی، رفتی پسر رییس جمهور وقت رو دیدی بهش گفتی اما خب مشخصا هیچ اثری نداشته است و بعدا می بینی سر همون مسئله دختران وطنت عصبی و ناراحت می شن تا جاییکه مسئله حاد میشه و به مرگ ختم میشه..
اپیزود2:
وقتی اول ازدواجت یعنی دقیقا هفته بعد از عروسی بیکار می شی و تا 9 ماه خانه نشین..حساب کن پدر زنت در مواجه با این سوال که دامادتان چه کاره است؟ در آن مدت چه گفته.. برای امرار معاش، کارهای غیر مرتبط با تخصص آکادمیک ات بکنی...تازه بعدش هم تا امروز اصل پولی که زندگی ات را می چرخاند از فعالیت های دیگر باشد...
اپیزود3:
وقتی فضای برچسب زنی آنقدر داغ باشد و تهدیدات بالا که نتوانی چهار کلام آزادانه صحبت کنی، وقتی همچنان مسئولین، دهه پنجم خدمتکاریشون رو شروع می کنن.. و امثال من و دوستانم در لایه های بسیار پایین کشور یا کارمندی یا بیزینس های له شده در یک اقتصاد دولتی و مریض در رقابت با آقازاده ها و شرکت های خصولتی در حال مردن هستیم پس:
روی من و امثال من سیاه شده است، این سیاه نمایی نیست.
وقتی نمی شه اعتراض کرد...وقتی می خواهی یک حزب تاسیس کنی همه یا نا امیدند یا نگرانند از اینکه همراهی ات کنند و در نهایت خودت هم می دانی ابدا وزارت کشور به حزبی که تو و دوستانت بخواهی تاسیس کنی مجوز نمی دهد یا تا وقت گل نی، نوبت بررسی درخواست تو نمی شود...(شاید کمتر کسی بداند که تلاش یکساله ای داشتی تا مقدمات تاسیس یک حزب مستقل را پیش ببری.. می دانم 100 درصد دوستان از هر طرف می خندند چه ساده هستی.. اما من تلاش کردم تا فردا و پس فردا کسی نگوید می آمدید حزب تاسیس می کردید.. مسیر قانونی اش هست...)
از آن طرف اما کافی بود رییس &&& باشی یا بله قربان گو یا حتی توصیه پذیر تا تمام موارد بالا برایت حل شود...
اپیزود 4:
حال از آن طرف وقتی پستی برای آرمان علی وردی می نویسی از سوی برخی دوستانت بایکوت می شوی! وقتی تفاوت رفتار غیر انسانی در قبال کشته شدگان حادثه شاهچراغ با سایر موارد را بیان می کنی..مورد حمله رادیکال ها قرار می گیری..وقتی رادیکال ها از هر گروه حوصله خواندن مطالب قبلی ات را ندارند..و فقط می خواهند با هم دعوا و جنگ و حتی خونریزی کنند..
اینها درد است ...
دست آخر خواستم بگویم ما هم از برخی دوستان مان مورد انتقادیم هم از عاملین وضع موجود... اما همچنان می سوزیم ولی نمی سازیم تا با لطف خدا در مسیر اصلاح و پذیرش آراء متفاوت بصورت مسالمت آمیز قدم برداریم. هر اندازه نکوهش بشنویم هدف وسیله را توجیه نمی کند. من و امثال من دوست نداشتیم وکیل، قاضی یا نیروی انتظامی شویم. بلی کشور بالاخره نیازمند قاضی و وکیل و پلیس است. اما بحث من شخصی است. یعنی من دوست نداشتم و ندارم در این امور ورود کنم. من خواستم در جای دیگری کار کنم.
"از این رو من قائل به حمایت رادیکال از هیچ گروهی نیستم همانطور هم قائل به اعتراض رادیکال نیستم."
رادیکال ها هدف وسیله شان را توجیه می کند. شاید حفظ، اصلاح یا حتی تغییر نظام، نیازمند فعالیت رادیکال باشد. خیلی ها مثل من هستند. ما دوست نداریم در هیچ اقدام رادیکالی ورود کنیم به نفع هر طرف. هر دو گروه اقلیت رادیکال گرا باید حقوق اکثریتی چون ما را برسمیت بشناسند. اما از جانب حاکمیت، همیشه می شه از قبل با اصلاح مانع از رخداد فعالیت های رادیکال بود. عده ای هم همیشه ممکن است خطا کنند. وقتی خطاکار بدرستی معرفی و تنبیه نشود مشخصا زمینه برای رخدادهای رادیکال باز می شود.
به هر صورت من دوست دارم همیشه انسان بمانم. احساس می کنم منطق کلامی ام کفایت می کند و علاقه ندارم به زور ایده ها و نظراتم را نسبت به مسائل در ذهن دیگری بنشانم یا رفتارش را تغییر دهم. شاید خصلت رگ شمالی من است چون از قدیم در شمال این مسائل که امروز مطالبه می شود حل شده بود. خانواده ها از هر مدل با هم رفت و آمد داشته و دارند و مسائل سیاسی یا مذهبی باعث کدورت نمی شد و نشده، اما امروز در جامعه شکاف ها بدل به گسل شده است. قبول دارم که بخشی اش بابت پروپاگاندای رسانه ای خارجی است اما بخش اصلی اش دغدغه های نادیده گرفته شده ای ست که تحریک پذیری جامعه را بالا برده است.
بیایید بی تعارف باشیم. وقتی روسای جمهور و کاندیداها هیچ کدام هیچ راه حلی برای شرایط اقتصادی اجتماعی ندارند ... چه طور انتظار دارید مردم آرام و متین مثل من باشند؟ مگر چند نفر مثل من حاضرند 4 سال هر هفته یک روز به شهرستان بروند و شب برگردند تهران که در یک دانشگاه دولتی تدریس کنند بلکه سابقه آموزشی جور شود و بالاخره در مصاحبه ها پذیرش شوند.. 4 سال سحر ساعت 4.5 پاشی بری تا ساعت 8 صبح سر کلاس شهرستان باشی... با حق التدریس ساعتی 8 هزار تومان... 5 سال سابقه کارت بدون بیمه باشد چون اگر درخواست بیمه می کردی باید دنبال کار جدید می گشتی...چون برای ما "کلاهت کو" قفل ورود به هر جایی هست. کلاهت کو... چرا کلاهت دستت است.. چرا کلاهت سرت است... چرا کلاه نداری!
چرا در صدا و سیما امثال من را نشان نمی دهد.. همین ایام باز رفته اند از چپ و راست خسته دلان و پیرها را آورده اند.. یادش بخیر سال 88 تنها وقتی بود که صدا و سیما مصاحبه ای که در کنار درب دانشگاه با من انجام داد را نشان داد.. گفتم باید مسیری برای اعتراض مشخص شود و امنیت اعتراض حفظ شود.. این هم یکی از حقوق است. در ایجاد امنیت اعتراض و صیانت از حقوق معترضین بطور مدون کاری نشده است.
پیشنهاد: می دانم کسی به حرف ما گوش نمی دهد اما پیشنهاد می کنم همچون حقوق شهروندی، حقوق معترضین حالا "معترض به هر چیزی" البته توسط عقلا! یا حداقل افرادی هم فکر من نوشته شود و در مجلس مصوب بشه. این حداقل کاری هست که می شه این امید رو در دل زنده کنه که تا حدی می شه اعتراض کرد و اتفاقا حاکمیت نسبت به امنیت و جان و مال معترض (در شرایط معقول هر دو طرف) مسئولیت دارد. اگر مجلس به این سمت نیاید نظر عده ای از دوستان که کلا دیگه از این ساختارهای سیاسی همچون امید به اصلاح از مجلس یا دولت یا فلان بخش عبور کرده اند، در عمل تایید شده است و این ختم به اعتراض رادیکال می شود.