سال 1383 بود که به جرم عکس گرفتن از چند نفر از افراد نظامی در دانشگاه خودم! توسط همان عزیزان، بازداشت شدم. در صحنه و فی الفور، دوربین عکاسی ضبط شد و ساعت ها بازخواست که هدفت از عکاسی چه بود! من سردبیر نشریه ای دانشجویی بودم و صرفا می خواستم برای ستون خبری "در دانشگاه چه خبر"، حضور نیروهای نظامی را در دانشگاه انعکاس دهم. شاید اشتباه کرده بودم اما به هر حال در محیط دانشگاه و حال و هوای دانشجویی می خواستم بگویم هیچ چیزی از چشمان تیز بین نشریات دانشجویی مغفول نمی ماند. بگذریم. این ایام گاز اشک آور هم خوردم...البته همیشه مورد اتهام هستیم چرا منطقی انتقاد می کنیم! و این جواب نمی دهد!
تا حدی حرف دوستان درست است. وقتی منطقی حرف می زنی و هیچ تریبونی هم در اختیارت نیست و حتی نگران باشی از اینکه همیشه و تنها این تو هستی که در جلسات مخالفت می کنی یا نظر دیگری داری، وقتی دایره و حلقه های انتخاب مدیران در کشور به حدی بسته است که حتی کورسویی برای مشارکت هم نسلان و هم فکران تو باقی نمی ماند مگر شاید در حلقه های آخر و بسیار کم اهمیت..با این همه اما من اعتقاد دارم مسیر بیان حقیقت و انتقاد منطقی هر اندازه که شنیده نشود، اما راه خودش را در دلها باز می کند و بالاخره مطالبه ای عمومی می شود هر چند این راه طولانی باشد.
آنچه که زمان اثربخشی و نتیجه بخشی این راه طولانی را کوتاه تر می سازد میزان منطقی است که پشت استدلال های ماست.
به عنوان مثال یکی از استدلالهای ما اینست که مسعود و حسین هر دو انسان های مدیر و مدبری هستند، به صرف خوب بودن یا خوب عمل کردن مسعود، این دلیل نمی شود که وی 10 تا 20 سال و حتی بیشتر در یک مدیریت بماند. لازم است تا حسین ها هم فرصت مشارکت در مدیریت را داشته باشند. جوامع در گذشته کوچک و محدود بودند. انسان های نخبه یا کاردان، مبارز یا تیزهوش در چرخه مدیریتی "قبایل" مشخص می شدند و همین محدود افراد عرصه های سیاسی را نیز می چرخاندند. معمولا این افراد معدود تا آخر عمر هم در کسوتی که داشتند باقی می ماندند. حذف این افراد در جنگ ها و نزاع ها که البته متعدد رخ می داد، تنها راهی بود که باعث چرخش عرصه های مدیریتی بین افراد جدید و جوان تر می شد. اما الان در جوامع 70-80 میلیونی و بالاتر نمی توان از این همه انسان توانمند چشم پوشی کرد، از طرفی هم آن همه نزاع رخ نمی دهد یا رخ دهد هم عده کثیری از مدیران پشت میز نشین ریسک میدان خطر را به جان نمی خرند! پس نمی توان بسنده کرد به اینکه فلانی از اول انقلاب توانسته "خوب!" مدیریت کند، پس لاجرم ایشان از مسئولیتی به مسئولیتی دیگر و حتی بعضا در یک مسئولیت بدون انقضا! حفظ شود. به هر صورت ایجاد امکان و حق فرصت یافتنِ مشارکت در تعیین سرنوشت چیزی بود که حداقل برای ما نسل ما یعنی دهه شصتی ها و هفتادی ها توسط دهه 30 و چهلی ها اصلا و ابدا بوجود نیامد. این مسئله بشدت آزار دهنده بوده و هست. احتمالا دهه هفتادی و هشتادی ها این سرخوردگی را درک کرده و در واکنش نشان دادن، پیش دستی کرده اند.
اما بحث اعتراض متاسفانه در کشور ما همیشه به آشوب کشیده شده است. مسائل بسیار مهم تری داشتیم که هیچ اعتراض عمومی و گسترده ای نسبت به آنها رخ نداده است. امکان لیدری جریانات اجتماعی- سیاسی به صورت واقعی و ارگانیک (نه با زور رسانه های داخلی یا خارجی یا پول سرمایه داران/ذی نفوذان داخلی یا خارجی، بلکه رهبر شدن توسط ارائه آراء و ایده های راهگشا در میان بخشی از جامعه،) در کشور ما وجود ندارد پس هزینه رهبری یک جنبش اعتراضی بشدت بالا است از این رو اکثر افراد علاقه ای به این کار ندارند.
همواره نیز تلاش شده است تا افراد فیک که از طرف جریانات سرمایه داری/ذی نفوذان داخل کشور چه به نفع و چه له نظام سخن پراکنی می کنند، به عنوان افراد شاخص معرفی شوند. این مسئله مسیر ارگانیک مرجعیت یافتن و رهبر شدن در یک مسئله اجتماعی را از بین برده است. یعنی من نوعی که می توانم بخوبی مسائل را از هم تشخیص دهم و بخشی از جامعه را با خود همراه کرده و کاملا مسالمت آمیز اصلاح گری نماییم ابدا امکان این کار را نمی یابم و به جای آن چه افرادی که با پروپاگاندای رسانه ای خارجی، چه افرادی که با تایید نیروهای انقلابی و نظامی، چه افرادی که توسط گروه های سیاسی غیر مردمی و ... بصورتی نمایشی و کاملا فارغ از یک عقبه در بدنه اجتماعی جامعه امروز ایران تریبون ها را در اختیار گرفته اند.
این مسئله بیشترین ضربه را به این کشور و حتی به نظام زده است. (گاهی واقعا نمی فهمم چطور افراد مسئول نمی خواهند جنبش های اجتماعی شناسنامه دار داشته باشیم! در حالیکه به مراتب به نفع خودشان است) واقعا مسیر ارگانیک مرجعیت یافتن افراد اگر وجود می داشت، مسائل مهم تر و اصلی تر مورد توجه جامعه قرار می گرفت و حتی برخی مسائل فرهنگی -اجتماعی همچون مورد اخیر یعنی مسئله حجاب و نوع برخورد حاکمیت با عدم اعتقاد عده ای از مردم به آن، یعنی گشت ارشاد می توانست قبل از وقوع موردی چون فوت مهسا امینی اجازه و فرصت بیان و حل یابد. همواره مقصران ایده پردازی روش های غلط همچنان دسر در می روند. افرادی که اگر 20 سال پیش می گفتی عده ای به این مسئله اعتقادی ندارند، می گفتند خیر مردم همه معتقدند و شما خرابش نکنی، کسی با این مسئله مشکلی ندارد! من همیشه فکر می کنم عده ای هستند یا هستیم که با چیزی که دیگری باور دارد، باور نداریم پس لازم است بپذیریم تفاوت رفتارها را. می ترسیدند بی حجابی عده ای اپیدمی شود، بیشتر باید از ترک فعل ها و بی عملی خودشان و بی برنامه گی ها می ترسیدند.
افرادی در کشور هستند که همواره ازبیان حقایق ناراحت میشوند. این ها که در جلسات به دروغ همه چیز را خوب نشان می دهند اینها عامل اصلی مسائل امروز کشور ما هستند. من در جلسه ای دعوت شدم برای مسئله سیاست گذاری انرژی سال 1400، ابتدای سال بود گفتم با آمار و ارقام که این زمستان بابت افتتاح پروژه های جهش پتروشیمی 1 و 2 تراز گاز منفی می شود و هزار مشکل بوجود می آید. متاسفانه عزیزانی هم سن و سال خودم از پژوهشگاه نفت با گستاخی هر چه تمام تر به من حمله کردند که آمارتان کاملا غلط است و اصلا و ابدا کمبود گاز نخواهیم داشت... بالاخره زمستان آمد. صدا و سیما، وزیر نفت و مسئولین مداوم از مردم می خواستند لباس گرم تر بپوشند تا گاز کمتر مصرف شود و رسما اعلام شد که تراز گاز منفی شده و گاز نیروگاه ها را قطع کرده اند و انها هم از سوخت جایگزین که موجب آلودگی هوا می شود، استفاده می کنند...صنایع هم همچنین باید کمتر تولید کنند! فکر می کنید اون دوستان جوان چه شدند؟ اون فرد ارتقا جایگاه مدیریتی یافت و اولین جلسه من آخرین جلسه ای شد که دعوت شده بودم! این ها را مردم می فهمند... حتی اگر امثال من بازگو نکنیم.
قبلا برای مسئله اعتراض و ناراحتی هایم و عصبانیتم از اوضاعی که باعث و بانی فوت مهسا امینی شد نوشتم. الان از این طرف به مسئله نگاه می کنم. متاسفانه منافقین و سلطنت طلبان و کومله ای ها قاطی اعتراضات شدند.. اگر قرار بر اصلاح و تغییر بود، این دیگر جواب نمی دهد.. آدم خجالت می کشد در این زمانه دموکراسی خواهی یک سلطنت طلب یا آدم کش کومله ای هم ستونش شود. البته الان دیگه از خجالت گذشته و ننگ است. کشتن و بریدن گلوی نیروی انتظامی فراموش شدنی نیست. وقتی مدعی شویم بابت برخورد بد، اعتراض داریم آنوقت در صف اعتراضات چنین اعمالی صورت گیرد و هیچ کسی هم این اعمال را محکوم نکند؟
اگر هدف وسیله را توجیه کند دیگر به چه اعتراض داریم؟ آنوقت راحت تر گفته می شود برای امنیت 85 میلیون نفر ممکن است اشتباها عده ای نیز ... من اما نه نمی توانم بپذیرم. از این طرف هم هیچ وقت نمی توانم باور کنم کسی با کوکتل مولوتوف یک انسان دیگه رو به آتش بکشه و بسوزونه. کاری که چند بار با مامورین انتظامی انجام شد و این بندگان خدا در آتش خشم و نفرت منافقین و کومله ای ها در خفا میان اعتراضات گرفتار شدند. کدام یک از افراد معترض می گوید این عمل داعشی خوب است؟ یقیناً هیچ کس از مردم من این را قبول ندارند. انقلاب بهمن 57 در حالی انجام شد که هیچ یک از موارد اعتراضات 1401 در 15 سال مبارزات مردمی اش رخ نداد. یک مورد گلوی مامور شاه بریده نشد و یک مورد مامور به آتش کشیده نشد. چرا در برابر این موارد سکوت می شود؟ وقتی پیام های لینکدین رو می خونم با دوستانم همدرد می شوم اما در کامنت ها که می بینم یک نظر مخاف است و عده ای با او برخورد فاشیستی کرده اند، او را ترور شخصیت می کنند، بشدت ناراحت می شوم. آیا قرارست فاشیست باشیم!؟ مطمئنا روی سخن من اینجا به مردمی از جنس خودم است. اینجا به مسئولین در برابر خطاها و اشتباهاتشون، به اشتباه بزرگ نیروی انتظامی از همان اول در پذیرفتن ماموریت ارشادی و تا ورود به دانشگاه ها و غیره چیزی نمی گویم. مطمئناً به کسی چیزی می گویم که امید تاثیر دارم. پس روی سخنم با هم فکران خودم است که ممکن است در این مسائل دخیل شده باشند. تا حرف می زنی بیان می شود بجای این موارد، سمت حاکمیت و اشتباهات آن را برشمر...
چگونه می توان پس از این اعتراض کرد؟ با اعتراضات سال 1401،مشکلات پیچیده تر شد. نوع بیان اعتراض در دانشگاه شریف..حاکمیت باید به من و امثال من که با منطق و استدلال بدون خشونت گرایی حرف می زنیم امکان فعالیت دهد. "مشخصا حرف های من خوشایند 95 درصد مسئولان نیست." اما مهم این هست که بخشی از جامعه با صحبت های من و امثال من احساس می کنند صدای آن ها هستیم. افراد مستقلی که وابستگی جناحی و سیاسی نداریم. پدران مان در زیست زندگی شان مسئولیتی نداشته اند. دایی هایمان و عموهایمان و خواهر و برادر و جد و آبادمان از هر سو که بروی هیچ سابقه مسئولیت حاکمیتی و حتی شرکتی در شرکت های دولتی- خصولتی در این 40-50 که هیچ در این سده نداشته اند.
"حرفی برای گفتن داریم و ایده ای برای زیستن." چرا روسای جمهور و وزرا و مدیران ما هیچ راه حل و ایده ای ندارند؟ اما من ایده ای دارم برای نحوه حکمرانی، ایده ای جدید و مدرن. می دانم عزیزان بر نمی تابند یا اصلا گوششان بدهکار نخواهد بود. منتهی می نویسم و می گویم..اگر امثال من نوعی در دانشگاه ها امکان سخنرانی داشتیم یا در صدا و سیما خدای ناکرده چند جلسه اماکن بیان دیدگاه داشتیم الان هم نسلان مان می دانستند چه باید بخواهند و چه می خواهند. از چه طریق می خواهند بسمت آن حرکت کنند...چرا می ترسیم جنبش های اجتماعی شناسنامه دار با افراد مشخص و آراء معین در کشور وجود داشته باشد. آیا نباید متوجه این شد که عده ای اصلا و ابدا نمی گذارند ما بتوانیم اعتراضی کنیم؟ هر وقت یاد راهپیمایی سکوت سال 88 می افتم می بینم آن زمان بلوغ اجتماعی بیشتری داشتیم.البته من در آن راهپیمایی نبودم.در آن راهپیمایی همه معترضین در کمال خونسردی و متانت مراقب هم بودند کسی شعار و فحشی ندهد جایی به آشوب کشیده نشود.. در اعتراض وارد حاشیه نشویم و مسئله مورد اعتراض فراموش نشود.
من و هم فکران من در کمال ناراحتی و نارضایتی از بسیاری مسائل اما بشدت وسیله ها را پایش می کنیم تا در آرمان مصلح هدف وسیله را توجیه نکند. اگر معتقدید چاره ای جز آشوب و اغتشاش نیست به این فکر کنید که آیا می توان از اعتراضات سرتاسری صحبت کرد و آنوقت اگر نیروی انتظامی هم به این اعتصاب بپیوندد چه؟ فکرش را بکنید اگر نیروی انتظامی بابت برخوردی که با او می شود فقط و فقط 3 روز اعلام اعتصاب سرتاسری کند. جان و مال و ناموس هیچ هم وطنی در امان از دزدان نخواهد بود. مشخصا باید مسیر خود را از کسانی که افراد را می کشند جدا کرد. وقتی در حاکمیت گوش شنوایی نیست که مکانیزم "اعتراض رادیکال" را باز کند مشخص است من با مردم هم فکر خودم می ایم صحبت می کنم تا نحوه اعتراض کردن ها را خودمان اصلاح کنیم و اجازه ندهیم انچه شود که شده است. البته عده ای به کل دنبال جنگ داخلی و اعتراض به هر شکل و هر مدلی هستند. من روی سخنم با این افراد نیست. نمی خوام مقایسه کنم ولی از باب مثال من اگر قبل از انقلاب در همین سن بودم آن زمان نیز همین مشی و روش را می داشتم. سال 94 مسئله "رادیکال ترین اعتراض" را براساس حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 مطرح کردم...جای بحثش الان نیست..اصلا و ابدا علاقه ای برای شنیدنش در حاکمیت نبود و نیست. رادیکال ترین اعتراض را اینگونه تعریف کرده بودم: "اعتراض افرادی که هیچ یک از مکانیزم های اعتراضی تعریف شده در قوانین حاکمیت را نمی پذیرند و راه دیگری برای بیان اعتراض خود خواهند داشت یا می خواهند." مکانیزم های اعتراضی تعریف شده در قوانین حاکمیت یعنی مثلا اینکه شما برای تجمع باید بروی فلان جا درخواست بدهی تا در فلان مکانیزم یا فرایند بررسی گردد...
چه کسی گفته است ما قدر دان امنیتی که با خون نزدیک به 300 هزار شهید بدست آمده نیستیم. البته باید مراقب باشیم رفتار ما چیز دیگری را نشان ندهد. 20 سال مدیریت و حکمرانی آمریکایی در عراق و افغانستان و وضع امروزشان را ببینیم و قدر امنیت را ندانیم؟
اما همچنان اصرار دارم بر نظریه ای که 6 سال است ارائه دادم اما کسی نشنید. گفتم امنیت آفرینی دو نوع است. امنیت سکون و امنیت پیشرفت آفرین. ما باید به سمت امنیت پیشرفت آفرین برویم. باید امنیت اعتراض و اعلام نظر متفاوت نیز در جامعه به وجود آید. بقول یکی از دانشجویانم که می گفت استاد آزادی پس از بیان وجود ندارد.
خب باید منطقی فکر کرد. فکر می کنم امروز خیلی ها پذیرفته اند چرا چاره ای جز انتقاد منطقی نداریم. منطق در اعتراض به هیچ قیمتی نباید از دست برود که اگر چنین شد دیگر نتیجه مشخصا اصلاحگری نیست. از این رو در پایان همانطور که نوشتم از خشم و ناراحتیم از مرگ مهسا امینی، می نویسم از خشم و ناراحتی مضاعفم از شهادت نیروهای حافظ امنیت...بسیار متاثرم اگر کسی بتواند در اعتراضی شرکت کند که موجب این همه خشونت شود..نمی دانم چه اندازه درک می شود که این مدل های همه چیز قاطی چه اندازه به ضرر همه ماست..همه آنهایی که با هم تضاد منافع و تعارض آراء داریم.یعنی هیچ طرفی از این الگوها سود نمی برد. چه افرادی که اجازه رشد و شنیده شدن حرفهای امثال بنده را نمی دهند، ببینند وقتی جریانات اجتماعی دارای رهبران مشخص نباشد چگونه مورد نفوذ جریانات جدایی طلبانه یا مسلحین و غیره می افتند... چه آنهایی که از وضع موجود خسته شده اند و البته هنوز نرسیده، به سیم آخر زده اند. دوست عزیزم با روش ما همه افکار موافق خواهند بود..چه اشکالی دارد اگر تلاش کنیم بسیجی ها و انجمن اسلامی ها و اینوری ها و اونوری ها هم را درک کرده و اختلاف اراء و نظارت را در مقرارت و دستورالعمل ها اعمال کنند طوری که همه راضی باشند..می دانم خیلی ارمانی می نماید اما اصلا این قدرها هم رویایی نیست فقط تا بحال این را نخواستیم و هر طرف در هر بازه رمانی که توانسته در پی حذف کردن رغیب از عرصه اجتماعی سیاسی کشور بوده است حالا یک گروه مثل انجمن اسلامی ها با اخم حاکمیت زودتر حذف شد اگر بگویید مسائل دفتر تحکیم و غیره را که خودشان باعث حذف خود شدند می گویم حداقل حاکمیت نخواست و یا نگذاشت سال های بعد احیا شوند و بسیج هم مدت ها بود و هست که مرده است. بسیجی که واقعا از سمت خود دانشجویان بسیجی اتخاذ سیاست نکند حتی جلوی یک بیانیه دادنش را براحتی بگیرند را دیگر نمی توان زنده خواند. به هر صورت با روش رخ داده در روزهای گذشته مطمئن باشید بخش بزرگی از جامعه همراه نخواهد شد بویژه که مسئله انتخاب شده به حدی اولویت چندم مردم بوده است که بخش اصلی اعتراضات اصلا مربوط به آن نیست! اینها همه نشانه است که لزوم فاصله گرفتن از چنین اعتراضاتی را مشخص می کند.. در این اعتراضات حتی بیان نشد که اعضایی از شوراهایی که در سطح عالی در مسائل فرهنگی تاثیر گذارند حداقل افراد مشخصی که بچه هایشان در خارج و با وضع های آنچنانی زندگی می کنند کنار گذاشته شوند... این حداقل ترین موردی بود می توانست مورد انتظار باشد..