در ایام کرونا به علت تعداد بالای محکومیت و تعدد زندان افتادن، در آخرین دسته از افراد به مرخصی کرونایی با هزار امضا و تعهد فرستاده شد. اما متاسفانه روز اول توسط مردم در حین دزدیدن یک موتور دستگیر شده و به زندان بر می گردد. یکی از دوستانم از وی علت را جویا شده بود، چرا؟ واقعا چرا روز اول این کار را کرده ای! او در پاسخ گفته بود بعد از این همه مدت حبس می خواستی دست خالی بروم خانه پیش زن و بچه هایم؟
به حقیقت که هیج عذر و بهانه ای دلیل نمی شود ما راه خطا را برگزینیم اما آنچه موتیش بیان کرده است یک واقعیت تلخ است. باید چاره ای اندیشید تا افرادی که یک بار خطا می کنند تا آخر عمر راه خطا را ادامه ندهند. برای این مهم مجموعه اقداماتی از سال 1330 تحت عنوان کارخانجات تولید زندانیان یا همان برند حامی شکل می گیرد و در سال های اخیر نام مجموعه بنیاد تعاون زندانیان کشور می شود که تلاش دارد تا در زندان سوله ها و کارگاه هایی را فراهم آورد تا کارآفرینان و تولید کنندگان ایرانی بتوانند از ظرفیت زندانیان بهره مند شده و حقوقی که طبق قانون وزارت کار برای زندانیان باید حداقل برابر نصف حداقل قانون کار باشد پرداخت شود. بنیاد خیلی تلاش کرده است تا رای باز و پابند الکترونیکی را در قوه قضائیه جهت جایگزینی حبس و زندان میسر سازد و خودش با همکاری دانشگاه های تراز اول ایران در تولید پابند الکترونیک زحمات خوبی کشیده است.
دوستانی که من را می شناسند، می دانند که بعد از همکاری با دوست عزیزم محمد رضا آقایا در باسلام در راه اندازی یک کسب و کار پلتفرمی مبتنی بر کسب و کارهای خانگی Home Based Business، رفتم و با تیم آپ و همکاری دوستان جدیدی کوکباز (مخفف کسب و کار بازنشستگان و خانواده) را در تفکر Life Style Business برای سازمان تامین اجتماعی راه اندازی کردیم. ابتدای راه با اخلاق خیراندیشانه اسلامی و با نگاه به تجربه های نوین غربیِ محمد رضا (بیل گیتس مآبانه و پل گراهامانه!) سعی داشتیم تا اولین بار در ایران جایی برای همه ی آنهایی درست شود که از خانه ها و بصورت خانوادگی کسب و کارهای واقعی با عرضه در سطح بازاری به وسعت ایران ایجاد شود. سنت و سلامت شعار باسلام بود. در کوکباز برای اولین بار در حوزه کسب و کارهای زندگی پذیر ( Life Style Business) پلتفرمی همراه با طراحی های اکوسیستمی کسب و کار بالا آوردیم. جامعه ایران در حال پیر شدن است و بیمه اعلام کرده بود وقتی فرد پس از 30 سال کار و تلاش روزانه بازنشسته می شود و خانه نشین، متاسفانه دچار هزار درد و مرض می شود. پس اگر می شد بازنشستگان به کاری که مورد علاقه شان باشد و پاره وقت به صرف مشغولیت به آن بپردازند بین 20 تا 30 درصد هزینه های درمانی شان که بیمه پرداخت می کند کاهش می یابد! از طرفی بنا به دلایل "کاملا مشخصی!" سازمان ها از عهده افزایش حقوق بازنشستگان متناسب با تورم ها بر نمی ایند لذا اگر این مشغولیت بصورت حرفه ای و کسب درآمد هم باشد در نتیجه هم بازنشستگان خود را همچنان در بدنه جامعه زنده و پویا می بینند هم این کار می تواند درآمدی برایشان به ارمغان بیاورد. پس حمایت از کسب و کار بازنشستگان یک بازی برد- برد است.
به هر حال توسعه این گونه کسب و کارها از صفر تا دو سه سال اولش کاملا برعهده تیم های خلاق و فاندرهای اولیه اش است و پس از تولید محصول و ظهور اولیه اکوسیستم کسب و کار نوین، برگزاری مراسم رونمایی یا آغاز تبلیغات و مارکتینگ همین که لازم است تا توسعه مبتنی بر مارکت فیت شدن محصول به دقت و با نگاه به بازخوردگیری ها از کاربران و مشتریان صورت پذیرد، فضا ناگهان چنان تغییر می کند که تیم مجبور به خداحافظی می شود!
تجربه های قبلی نشان داده است که کار در همان سطح با 400-500 یا 3000 تا 4000 غرفه باقی می ماند تا روزگاری که یک فرد توانا برای هدایت کشتی یافت شود یا از تیم فاندر دوباره دعوت به همکاری شود.. (البته منهای باسلام که بخاطر کاملا خصوصی بودنش و حضور فاندر قدرتمند و باهوشی چون محمد رضا آقایا که از ابتدا خودش باسلام را باسلام کرد و تا کنون میدان داری اش کرده است وضع متفاوت است).
بعد از کوکباز، قرار شد برای عرضه تولیدات زندانیان یا تولیدات تولیدکنندگان و کارآفرینان اجتماعی که زندانیان را در کارگاه هایشان استخدام می کنند، در حامی بازار توسعه ی کسب و کار را ادامه دهیم. حامی بازار تولیدات زندانیان را تحویل می گرفت و خودش بصورت آنلاین استور عرضه می کرد. در این میان اگرچه بابت عرضه ملی محصولات و رونق فروش شان بازارهای جدیدی به روی تولیدات زندانیان و کارآفرینان اجتماعی باز شد اما به مرور زمان نیازهای بیشتری برای برآورده شدن به ما رسید. یکی از این نیازمندی ها ارائه راه حلی برای دوران پس از آزادی زندانیان بود. همچنین مدیریت فروش محصولات برند حامی که حالا دیگر بیش از 3000 محصول می شد تنها در یک سامانه و با یک تیم کوچک مقدور نبود. از آن مهم تر اینکه سایت به لحاظ UI و نیز ضعف در تولید محتوی برای کاربران اصلا مشخص نبود که حامی بازار در چه مسیر زیبا و مهمی قدم گذاشته است. به علت مشکلات فراوان امنیتی در عدم امکان فیلمبرداری یا معرفی زندانیان هنرمند در صنایع دستی و غیره تولید محتوی به سختی پیش می رفت. در پاره ای از موارد نیز بلحاظ عدم تامین حداقل سرمایه لازم در ایجاد نرم افزار و اجرای برنامه مارکتینگ ، عدم وجود سرمایه برای اجرای بسته بندی های ویژه و معرف حمایت از آزادی زندانیان و وجود رقبای قدرتمند برای برخی محصولات در بازار آزاد، فروش تولید زندانیان با دشواری پیش می رفت. فقط به همین بسنده کنم سه مرتبه تیم آپ مان بهم ریخت.با اینکه بچه ها هر کدام با خیراندیشی و بصورت حداقل حقوق آماده بودند اما نتوانستیم همین را هم پرداخت کنیم که البته بر می گشت به سیاست هایی که ویژگی ذاتی خیریه ها و بخش های خصولتی است .
به هر حال کار خیر بود و به هر قیمتی شده کار را ادامه دادیم. پیشنهاد دادیم تنها راه حل، ایجاد یک مارکت پلیس برای زندانیان است تا بجای کار برای دیگران خوداشتغال شده و غرفه دار شوند. اگر هر زندانی دارای غرفه فروش شود و خودش قیمت کالا را تعیین نماید پس از آزادی نیز امکان تداوم فروش در همان غرفه را خواهد داشت. اما زندانیان حق دسترسی به اینترنت نداشتند. برای همین با معاونت سلامت، اصلاح و تربیت سازمان زندان ها و معاونین اشتغال زندان ها وارد مذاکره شدیم. متوجه شدیم این آرزویی 10 ساله ی آنها نیز است. اما در اولین بازدید از یکی از بزرگترین زندان های ایران در ایام کرونا یعنی همین سه ماه پیش متوجه پیچیدگی هایی شدیم که گروه های قبلی را از آغاز کار منصرف کرده است. بیان شد حتی با دیجی کالا و سایر پلفترم ها صحبت شده است اما نتیجه ای نداشته است.
پس قرار شد در زندان ها اتاقی برای عکاسی و تولید محتوی دست سازه های زندانیان ایجاد شود. باورتان نمی شود چه هنرمندانی در زندان هستند! فقط افسوس می کشی که این فرد با این هنر چرا باید امروز اینجا باشد.
همچنین قرار شد خانواده هایی که علاقمند هستند چه در تولید، چه غرفه داری و چه در بسته بندی و ارسال با زندانی شان همکاری کنند را نیز به زنجیره خلق ارزش مان اضافه کنیم. اینطوری کسب و کارهای خوداشتغالی زندانیان بدل به کسب و کارهای خانوادگی می شد و بخصوص در موارد اعتیاد یا حمل مواد مخدر در بازاصلاح فرد و خانواده اش بسیار موثر می بود.
هر ندامتگاه دارای چند بند است. از این رو اسم پلتفرم را هم "مهربند" گذاشتیم. آدرس پلتفرم WWW.mehrband.com است الان هم می توان دید اما هنوز در دست توسعه است و محتوای زیادی بار گذاری نشده است. بجای لفظ زندانی هم از فرهنگ دهخدا به پیشنهاد همکار جدیدمان که مالک محصول مهربند شده بود یعنی شیدا ضمیری، لفظ شهربند را انتخاب کردیم.
از قبل خانم ها و آقایان، پریا خیرخواه مدیرمحصول خوب و قدرتمند در طراحی محصول و UI/UX، بهار غفاری که از دیجی کالا به تیم ما پیوست و شد مدیر تولید محتوی مان و قدرتمند در همه چیز!، سینا صالحی حسابدار مهربان اما سخت کوش و سختگیری! که مدیرمالی مان شد در تیممان بودند و ایمان عبدلی را به عنوان تنها فردی از تیم که بعد از بنده حداقل چند سال تحربه ی کار در فضای ای کامرس را داشت برای تقویت بنیان تیم دعوت کردیم و به تیم اضافه شد و شیدا ضمیری یک روان درمانگر که در کلینیک مشغول به درمان گری بود اما همیشه در کنار طبابتش به دنبال اهداف انسان دوستانه بود و حتی تا پای چند زندان نیز برای کمک به زندانیان و بررسی مشکلات شان رفته بود اما راهش نداده بودند را نیز دعوت به همکاری کردیم، ایمان همه جا حضورش پر رنگ بود اما عنوان شغلیش مدیر توسعه کسب و کار و استراتژی ها بود، و ضمیری نیز بسرعت توانایی های خودش را در حوزه کارآفرینی اجتماعی نمایش داد و مدیر محصولی مهربند را دست گرفت. مدیرمحصولی کارها و طراحی محصولات بر عهده خانم خیرخواه بود و علی رغم انکه جوان ترین عضو تیم بود اما مهارت های مدیریتی اش باعث شد اسکرام مستر تیم نیز باشد. مطمئن هستم تک تک بچه ها آینده درخشانی دارند.
افرادی مثل خانم ها و آقایان: فاطمه مهاجری، محدثه قاسم پور، علی خورسند و پرشیا عزیزالدین را پس از یکسال همکاری از دست دادیم و نمی دانم دقیقا چی بگم، اما جایشان همیشه در تیم خالی ماند و هیچ وقت هیچ کس نتونست جای آنها را پر کند. خانم فاطمه مهاجری قبل از من در تاسیس و راه اندازی شرکت با کمک آقای حمید عباسی که حالا مدیرعامل حامی عدالت هستند و آرزوی موفقیت برایشان دارم، خیلی زحمت کشیدند. اگرچه وقتی من آمدم ایشان به مدیا ادز رفته بودند و توفیق دیدن شان هیچ زمان رخ نداد ولی همیشه تعریف ایشان در شرکت بود. خیلی مهم است طوری کار کنی که علی رغم توانایی های افراد بعدی، اما برای رهبر تیم، این شود که من بیان کردم یعنی گفته شود هیچ وقت دیگران نتونن جای شما را پر کنند.
افراد عزیز دیگری چون خانم زهرا خلج و فاطمه مجدمی و مهدی مقدید را هم داشتیم که به خصوص برای دو نفر اول احتمالا من بیشتر مقصر بودم و باعث شدم نتوانیم از هنر و اندیشه ها و تخصص بالای این عزیزان بیش از چند ماه بهره مند شویم.
در بخش پشتیبانی و بسته بندی و ارسال از آقای نوروزی و تا هفت هشت نفر دیگر می توان نام برد و از همه ی انها نیز به نیکی یاد می کنم و این ذکر نام ها را به نوعی قدردانی خودم از تک تک افراد تیم می دانم. جایی که مهربند شرح می شود مگر می شود از مهرآفرینانش نام نبرد.
آقای علیایی رییس هیئت مدیره مان بود و اگر نامی از او برده نشود تمام آنچه گفته شد ابتر می ماند و مسئولان بنیاد تعاون زندانیان جناب آقایان غمخوار، مطهر نژاد و مختاری و مسئولان و مدیران سازمان زندان ها همه و همه دست به دست هم کمک کردند تا کار به این حد رسید. نمی توان نام یک بزرگوار را آورد و نام دیگری را نه ولی به جهت ابراز تشکر از آقای مرتضوی معاون سازمان نام می برم و جهت ابراز بزرگترین تشکر ویژه ام از آقای سرلک باید نام ببرم که اگر ایشان در یکی از مدیریت های سازمان زندان ها کمک نمی کردند این کارها اصلا پا نمی گرفت. اینجا مسیری نیست که بتوانی کاملا خصوصی و آزاد پیش ببری و نیازمند اجازه و تردد در زندان و دسترسی به زندانیان است.
امیدوارم مسیر MVP به MMP برای مهربند به همان سرعت تولد 9 ماهه اش از ارائه در هیئت مدیره و تصویب تا طراحی ها و غیره پیش برود. UI طرح اینی که الان مشاهده می کنید نیست و طراحی ها صورت گرفته و بزودی جایگزین فعلی خواهد شد.
به هر حال امروز هنوز مهربند رونمایی هم نشده است اما من دارم از مجموعه جدا می شوم، پس امیدوارم نیت خیر در توانمند سازی، حرفه آموزی، خوداشتغالی و در نهایت کمک به آزادی زندانیان و ایجاد فرصت های برابر آموزشی، کاری و رشد فردی برای این بخش از جامعه همچنان پر قدرت مسیر رشد و جهش خود را طی نماید. برای همه ی دوستان خوبم در حامی بازار و پروژه مهربند آرزوی سربلندی دارم و از همه کمی ها و کاستی ها و ناملایمتی هایی که در این مدت کمی بیش از یکسال و نیم رخ داد از همه و همه عذرخواهی می کنم.